اول: انگار فقط بنده حال دارم این وبلاگ گروهی را بروز کنم و دیگر دوستان چرت تشریف دارند٬ دوم: از اینکه به آن یک خورده فکر من اینقدر اهمیت دادید و کلی نظر پر کردید و طوری شد که کنتور نظر یک دور پر کرد و دوباره به صفر رسید نهایت تشکر را دارم!!
و اما سوم: اینجانب بنده بعد از این اتفاقات اخیر در بلاد آذربایجان یک سوالی برایم ایجاد شد که ترک و آذری چه فرقی با هم دارند و چرا مثلاً اگر به کسی بگویی ترک بدش می آید و بگویی آذری لبخند غرور آفرین می زند؟ آقا ما از هرکدام از دوستان ترک زبان که پرسیدیم چیزی ندانست که ندانست. در نتیجه به پیرمردان بی دین و کمونیستهای چروکیده و پیرزنانی از حزب مینی ژوپ که خاطرات بس گرانبهایی از زمانهای دور دارند متوسل شدیم و یکی از ایشان ما را به کتابهای کسروی رجوع داد و ناگهان همه چیز دستگیرمان شد!
گویا مقارن احوالی که رضا خان تصمیم می گیرد یک میهن واحد درست کند و همه ایرانیان را زیر یک پرچم ببرد٬ یک سامانه ملی گرایی ایجاد می کند که تعداد زیادی تئوریسین داشته. یکی از این تئوریسین ها یعنی کسروی٬ تحقیقی در خصوص بلاد آذربایجان می کند و متوجه می شود چندین قومیت پراکنده در آذربایجان وجود دارند که زبانشان ترکی نیست و بکلی چیز دیگری است (مثلاً تاتی؟) در نتیجه اصطلاح آذری را ایجاد می کند به معنی اجداد غیر ترک زبان منطقه آذربایجان.
گویا در همین زمان هم هست که تمام جوکهایی که برای ملانصرالدین و امثالهم موجود است٬ تغییر فاعل داده و به ترکها اطلاق می شوند. دلیل این امر و حتی چگونگی آن هم برای من مجهول ماند. آیا می خواستند دل ملا ها به دست آورند؟ آیا اینقدر که از پان ترکها احساس خطر می کردند از ملایان احساس خطر نمی کردند؟ آیا اصلاً تغییر اجتماعی چنین پیچیده ای٬ امکان دارد که به عمد اتفاق بیافتد و یا توسط حکومت هدایت شود؟ این را بیلمیرم.
خوب حدس زدن بقیه اش ساده است! ترکها دیگر به ترک بودن خودشان افتخار نمی کردند و دنبال راه حلی می گشتند. گویا اصطلاح آذری که کسروی ابداع کرده بود جایگزین مناسبی بوده. پس از یک نسل دیگر آذری در معنای اصلی به کار نمی رود و معنایش از آذربایجانی اصیل و غیر ترک به ترک خوب تغییر می کند و همه چیز اینطوری می شود که الان هست.