۲۱ گرم فیلمی است با سه محور داستانی: 1- کریس (نائومی واتس) زنی که قبلا مواد مصرف می کرده و حالا با شوهر [که آرشیتکت است] و دو دخترش زندگی خوب و آرامی دارد 2- جک (بنیچیو دل تورو) از 16 سالگی خلاف می کرده و حالا تحت تاثیر خانواده و کشیش از کارهایش دست کشیده 3- پل (شان پن) که به خاطر نارسایی قلبی فقط یک ماه دیگر زنده می ماند و همسرش که به خاطر سقط جنین، قدرت باروری را از دست داده
جک با شوهر و دختران کریس تصادف کرده، هر سه نفر را می کشد و فرار می کند. قلب شوهر کریس به پل پیوند زده می شود و او از مرگ نجات می یابد. جک که خود را به پلیس معرفی کرده و به زندان افتاده به کمک وکیلی که همسرش گرفته از زندان آزاد می شود. کریستینا دوباره به سمت الکل و مواد بر میگردد. پل آدرس کریستینا را پیدا می کند و به او می گوید که قلب شوهرش به او پیوند خورده است. جک که به خاطر تصادف خود را مقصر می داند، خانواده اش را رها کرده و برای کار سخت به یک کارگاه ساختمانی می رود. دکتر به پل می گوید که پیوند قلب جواب نداده و او باید یک قلب دیگر پیدا کند. همسر پل او را رها می کند. کریستینا از پل می خواهد که جک را پیدا کرده و او را بکشد. پل، جک را در یک مسافرخانه قدیمی پیدا می کند ولی او را نمی کشد. همان شب جک به اتاق پل و کریستینا می آید و از پل می خواهد که به او شلیک کند. درگیری اتفاق می افتد و پل به سینه خود شلیک می کند. جک و کریستینا پل را به بیمارستان می رسانند. جک به پلیس می گوید که او به پل شلیک کرده است. پل می میرد.
21 گرم، یکی از موفق ترین فیلم هایی است [فیلم هایی مانند: قصه های عامه پسند، یاد آوری، راه های میان بر، تصادف٬ ...] که ساختار کلاسیک روایت را به هم ریخته و زمان خطی فیلم را می شکند. شاید بشود نتیجه گرفت که داستان سر راست و ساده فیلم بدون این روایت پیچیده، کارکرد خود را از دست داده و در حد یک درام معمولی تنزل می کند و در حقیقت بیشتر بار این فیلم بر دوش نوع روایت و پرداخت بصری فیلم است.
کارگردان جوان فیلم (الخاندرو گنزالس ایناریتو) با فیلم عشق سگی راه خود را به سینما باز کرد و هم اکنون نیز فیلم بابل [با همین سبک روایی] از این کارگردان در حال اکران است. در فیلم 21 گرم، زمان حال وجود ندارد که ما نسبت به آن در حال فلاش بک و فلاش فوروارد باشیم بلکه زمان در فیلم کاملا نسبی و سیال است. اولین سکانس فیلم در واقع آخرین سکانس آن است [جایی که پل در بیمارستان در حال مرگ است] برش های کوتاه و پراکنده فیلم که در اول بیشتر گیج کننده به نظر می رسد کاملا به جا و منطقی انتخاب شده اند. کافی است به صحنه تصادف نگاهی بیاندازیم. سکانس تصادف در یک سوم نهایی فیلم قرار گرفته، جایی که مخاطب با شخصیت ها همراه شده و از جریان تصادف و تاثیر آن بر زندگی شان آگاه است. در این سکانس تصادف دیده نمی شود بلکه ما فقط عبور پدر و بچه ها از مقابل دوربین و عبور ماشین جک به همان طرف را می بینیم و بعد صدای برخورد ماشین و فرار آن را می شنویم. اگر این صحنه در روایت خطی داستان قرار می گرفت شاید تا حدی نخ نما و مسخره به نظر می آمد اما با این سبک روایت، در جای خود قرار گرفته و بار دراماتیک داستان را به طور کامل به دوش می کشد.
دو عامل مهم دیگر در این فیلم بازی قوی بازیگران و فیلم برداری آن است. بیشتر نماها با hand held camera گرفته شده که به پریشانی فیلم کمک زیادی کرده [سکانسی را به یاد بیاورید که کریس به محل تصادف همسرش می رود] مخاطب در این فیلم فقط یک ناظر نیست بلکه در صحنه ها جریان پیدا می کند. نام فیلم (21 گرم) مربوط به آزمایشی است که دکتر مک داگل در اوایل سال های 19۰0 انجام داد. او بیماران در حال مرگ را روی تخت هایی با ترازوی دقیق می گذاشت و وزن آن ها قبل و درست بعد از مرگ را اندازه می گرفت و به این طریق متوجه شد که به طور دقیق 21 گرم از وزن بیماران بعد از مرگ کاسته می شود. او این عدد را وزن روح نام گذاشت ...
فیلم 21 گرم این هفته از برنامه سینما ماوراء شبکه 4 پخش شد.
در حاشیه حضور او در آنجا :
با قرار گرفتن او در پشت تریبون ، دانشجویان ، وی را هو کرده اند که او در واکنش ، دانشجویان را به آمریکایی بودن و گرفتن پول از بیگانگان ، متهم کرده ؛ اما گفته است که همه آنها را دوست دارد و با آنها مهرورزی خواهد کرد.
وی همچنین دانشجویان را به بی حیا بودن متهم کرده است.
و سپس اافزوده است که دانشجونماها را گوشمالی خواهد داد.
خدا به دور: یک آدم ارزشی ، افراد بی حیائی را که از بیگانگان پول گرفته و جاسوسی می کنند ، دوست دارد!!! و به آنها مهر می ورزد !!!
* برای جلوگیری از فیلتر محتوایی٬ از نوشتار زیر استفاده شده:
علم=دانش
بزرگ=کبیر
راه آهن جمهوری اسلامی=رجا
حرف خوب=فحش
گلباران=آتش زدن
خوشحالی=ناراحتی
بالاخره محمودخان تصمیم گرفت آداب روز علم[جو] را با دو روز تاخیر به جا بیاورد و به همین منظور در جلسه سخنرانی و پرسش و پاسخ [علم]گاه امیر[بزرگ] شرکت کرد. در این مراسم [علم]جویان کلی [حرف های خوب] به محمودخان زدند و عکسش را [گلباران] کردند که از شدت [خوشحالی] داشت منفجر می شد و گفت ما حاضریم در راه انقلاب مانند شهید [راه آهن جمهوری اسلامی]یی تمام بدنمان [گلباران] شود.
دنبال لینک عکس هایش نگردید که خووووووووووووووووووب فیلتر شده. این یک عکس رو هم از خودشون لینک گرفتم...
مرگ هنرمندان سینما در سال ۲۰۰۷ همچنان ادامه دارد ...
در سینمای ایران بعد از بابک بیات نوبت به احمد قدکچیان رسید.
اگر موسیقی فیلم های کشتی آنجلیکا٬ عروسی خوبان٬ عروس٬ مسافران٬ ... را به خاطر ندارید احتمالا موسیقی سریال سلطان و شبان را به یاد بیاورید. بیات موسیقی متن بیش از ۱۰۰ فیلم سینمای ایران را ساخته است. البته به همراه بسیاری از ترانه های غیرمجاز که همگی شنیده اید. (اینجا را ببینید)
احمد قدکچیان٬ بازیگر قدیمی سینما و پدر کامران قدکچیان دیروز در اثر عارضه قلبی درگذشت. روحشان شاد.
و در سینمای جهان رابرت آلتمن و فیلیپ نواره.
آلتمن کارگردان مستقل سینمای جهان که با فیلم MASH جهانی شد. آلتمن چندین سال درگیر با بیماری سرطان بود و بالاخره در حالی که برای ساخت فیلم جدیدش آماده می شد درگذشت. اگر فیلمی از این استاد سینما ندیده اید٬ فیلم گاسفورد پارک را به شما توصیه می کنم.
فیلیپ نواره بازیگر بزرگ سینمای فرانسه بود که نقش آپاراتچی در فیلم سینما پارادیزو چهره ی او را به یاد ماندنی کرده است.