آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

شعر سفر

گویا از این شب پری می بارد / با این صدای اذان / که از همه جای ایران / سیلی می زند مرا / گویا از این شب پری می بارد

بازار یهودیها / ادویه می فروشند / سم می خرم / امان از سوسکها

سیلی پنجه سرد بر گوش داغم / هی علی الصلاة / که گشنه ایم و نمی دانیم دیگر چه

آب از سرم گذشته / زیر آبشارم / اوراد بودا را با طنینش می خوانم

در بار های این شهر / بوی عرق می بارد و طعم گس شراب مانده / رانهایی که می چرخند و می چرخند و می چرخند / و ناگهان خشم...

یک هندی ثروتمند / یک هندی دیگر و آن هم / ثروتمند / دیگر فقیری نیست. / افسوس! / گاو هم خوردنی است.

با ترس٬ مهری در پاسپورت / باز هم بازار یهودیها / این بار من غریبه ام / موج کاشی ها به گریه ام می اندازد.

چشمان درخشان یک بت / به پرستشم می خواند. / ناگهان نگهبان موزه: / Temps plus de !

دیگر خواب می آید مرا / و این لحظه های سنگین / از سرم می پاشند / راحت٬ سبکبار / سفر آخرم: / ماهواره خاموش!

 

نظرات 1 + ارسال نظر
محبوبه دوشنبه 8 خرداد 1385 ساعت 06:48 ب.ظ

سلام
مرسی که مرتب وبلاگ رو آپ دیت می کنین!آخه من اخبار رو اینجا می خونم!
تفسیراتون هم خیلی جالبن... بازم مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد