گویا از این شب پری می بارد / با این صدای اذان / که از همه جای ایران / سیلی می زند مرا / گویا از این شب پری می بارد
بازار یهودیها / ادویه می فروشند / سم می خرم / امان از سوسکها
سیلی پنجه سرد بر گوش داغم / هی علی الصلاة / که گشنه ایم و نمی دانیم دیگر چه
آب از سرم گذشته / زیر آبشارم / اوراد بودا را با طنینش می خوانم
در بار های این شهر / بوی عرق می بارد و طعم گس شراب مانده / رانهایی که می چرخند و می چرخند و می چرخند / و ناگهان خشم...
یک هندی ثروتمند / یک هندی دیگر و آن هم / ثروتمند / دیگر فقیری نیست. / افسوس! / گاو هم خوردنی است.
با ترس٬ مهری در پاسپورت / باز هم بازار یهودیها / این بار من غریبه ام / موج کاشی ها به گریه ام می اندازد.
چشمان درخشان یک بت / به پرستشم می خواند. / ناگهان نگهبان موزه: / Temps plus de !
دیگر خواب می آید مرا / و این لحظه های سنگین / از سرم می پاشند / راحت٬ سبکبار / سفر آخرم: / ماهواره خاموش!
اول: انگار فقط بنده حال دارم این وبلاگ گروهی را بروز کنم و دیگر دوستان چرت تشریف دارند٬ دوم: از اینکه به آن یک خورده فکر من اینقدر اهمیت دادید و کلی نظر پر کردید و طوری شد که کنتور نظر یک دور پر کرد و دوباره به صفر رسید نهایت تشکر را دارم!!
و اما سوم: اینجانب بنده بعد از این اتفاقات اخیر در بلاد آذربایجان یک سوالی برایم ایجاد شد که ترک و آذری چه فرقی با هم دارند و چرا مثلاً اگر به کسی بگویی ترک بدش می آید و بگویی آذری لبخند غرور آفرین می زند؟ آقا ما از هرکدام از دوستان ترک زبان که پرسیدیم چیزی ندانست که ندانست. در نتیجه به پیرمردان بی دین و کمونیستهای چروکیده و پیرزنانی از حزب مینی ژوپ که خاطرات بس گرانبهایی از زمانهای دور دارند متوسل شدیم و یکی از ایشان ما را به کتابهای کسروی رجوع داد و ناگهان همه چیز دستگیرمان شد!
گویا مقارن احوالی که رضا خان تصمیم می گیرد یک میهن واحد درست کند و همه ایرانیان را زیر یک پرچم ببرد٬ یک سامانه ملی گرایی ایجاد می کند که تعداد زیادی تئوریسین داشته. یکی از این تئوریسین ها یعنی کسروی٬ تحقیقی در خصوص بلاد آذربایجان می کند و متوجه می شود چندین قومیت پراکنده در آذربایجان وجود دارند که زبانشان ترکی نیست و بکلی چیز دیگری است (مثلاً تاتی؟) در نتیجه اصطلاح آذری را ایجاد می کند به معنی اجداد غیر ترک زبان منطقه آذربایجان.
گویا در همین زمان هم هست که تمام جوکهایی که برای ملانصرالدین و امثالهم موجود است٬ تغییر فاعل داده و به ترکها اطلاق می شوند. دلیل این امر و حتی چگونگی آن هم برای من مجهول ماند. آیا می خواستند دل ملا ها به دست آورند؟ آیا اینقدر که از پان ترکها احساس خطر می کردند از ملایان احساس خطر نمی کردند؟ آیا اصلاً تغییر اجتماعی چنین پیچیده ای٬ امکان دارد که به عمد اتفاق بیافتد و یا توسط حکومت هدایت شود؟ این را بیلمیرم.
خوب حدس زدن بقیه اش ساده است! ترکها دیگر به ترک بودن خودشان افتخار نمی کردند و دنبال راه حلی می گشتند. گویا اصطلاح آذری که کسروی ابداع کرده بود جایگزین مناسبی بوده. پس از یک نسل دیگر آذری در معنای اصلی به کار نمی رود و معنایش از آذربایجانی اصیل و غیر ترک به ترک خوب تغییر می کند و همه چیز اینطوری می شود که الان هست.
آقا! (خانوم!) من یه خورده راجع به اتفاقات اخیر فکر کردم. چند تا خبر رو داشته باشید:
خوب! این سناریو چطوره: آمریکا اوضاع عراق رو بررسی می کنه. در سه سوت عراق رو می گیره اما یعد عراق مثل یه ماهی لیز از دستش خارج می شه. همه جا رو نا امنی می گیره و این رو به عنوان شکست آمریکا قلمداد می کنن.
اما در عراق یک منطقه امن وجود داره. بررسیش می کنن: همه همزبان هستند و خیلی تعصبی. در زمان صدام هم از دولت مرکزی زیاد صدمه دیدن. پس خودشون کنترل اوضاع رو در دست گرفتن و به دلایل فرهنگی تعصبی غربیه ها اونجا نمی تونن بچرخن و تروریست بازی در بیارن
حالا قراره مثلاْ به ایران حمله کنیم. چطوره از اون منطقه امنی که در عراق وجود دار چندین تا در ایران ایجاد کنیم: مثلاْ یکی منطقه ترکها٬ یکی منطقه کردها٬ منطقه عربها٬ منطقه بلوچها... کنترل بقیه هم که نباید زیاد سخت باشه. حتی اگه پررنگ بشه که این مناطق الان از دولت مرکزی صدمه دیدن و مساله جدایی طلبی اونا هم از الان پررنگ بشه٬ وقت حمله میشه امیدوار بود که به دولت کمکی نکنن. حتی اگر هم کمک کنن بعد از شکست دولت مرکزی٬ خودشون دولتک های محلی تشکیل میدن که امنیت رو حفظ می کنه!!!
درسته که این سناریو یه کم دایی جان ناپلئونیه اما جای یه خورده فکر داره. نه ؟
آآآآئوووووو چقدر خبر دوروبر ما ریخته!!!
۱- تظاهرات علیه پیدا شدن یک سوسک ترک در روزنامه ایران ادامه دارد. نمی دانم اگر این سوسک به جای (نمنه) ترکی گفته بود (ولک) خوزستانی یا (آئوووو) رشتی یا (ددم جان) قزوینی یا (خوبس) اصفهانی یا (هسه) کرمانی یا (پهلوان) کرمانشاهی یا (یره) مشهدی یا (کاکو) شیرازی یا (ام کنیشکگان) سنندجی یا (اوا) تهرانی یا (I am a blackboard) انگلیسی یا (Je suis un tableau noir) فرانسوی یا (imodram baja abab ye) آفریقایی باز هم همین نوع تظاهرات برگزار می شد؟؟؟
در این تظاهرات چند تا چیز لو رفت. اول اینکه اعلام شد ۹۹ درصد مسئولان مملکت ترک هستند. ثانیاً اعلام شد ۷۰ درصد مردم ایران ترک هستند. ثالثاً کاریکاتوریست ایرانی دانمارکی است! رابعاً انرژی هسته ای حق مسلم آذری هاست.
یادم می آید یک روز یکی به من گفت: پسرم اگر می خواهی در جهان موفق باشی٬ انگلیسی بیاموز. اگر می خواهی در خاورمیانه موفق باشی٬ عربی بیاموز. اگر می خواهی در ایران موفق باشی ترکی بیاموز. و من حسابی جا خورده بودم. حالا می فهمم منظورش چه بوده.
۲- تظاهرات در دانشگاه تهران و تحصن در امیرکبیر ادامه دارد. ما که دانشگاه نبوده ایم. ولی آنها که بوده اند می گویند همه اش دختر بازی و اعتیاد است. غذای سلف بد است و خوابگاه ها شلوغ و استادها عقده ای و مسئولان کینه ای. حالا همه اینها را گذاشته اند کنار دارند برای سیاست تظاهرات می کنند؟ عجب!
یادم می آید چند وقت پیش که مشاور وزیر آموزش عالی در امور فرهنگی بودم٬ ایشان از تظاهرات دانشجویان فیلیپین ابراز نگرانی کردند و خواستند تا می توانند امکانات به دانشجویان بدهند تا مبادا تظاهراتی رخ دهد. اسفا که برخی از معاونین ایشان هم موافق همین امر بودند. گفتم: حضرات! ایرانی جماعت فقط وقتی سر و صدا می کند که سیر باشد. اینها را باید گشنه نگه داشت. در نتیجه یک پروژه به نام (مرداب کوچک) طرح ریزی کردم که در آن به مرور دختر وارد دانشگاهها کردیم (البته با همکاری سازمان سنجش که در نتایج کنکور دست می برد) حراست را هم گفتیم با همه چیز کار داشته باشد الا با مواد مخدر. با دستکاری در مناقصه ها کیفیت پیمانکار غذا را پایین آوردیم. در انتخاب استادها هم به شدت دقت کردیم در مدت تحصیل حتماً دچار مشکلات هشل هفتی شده باشند و روحیه انتقام جویی داشته باشند. در مورد مسئولان دانشگاه هم خوشبختانه سیستم گزینش و استخدامی قبلاً طوری طراحی شده بود که عنصر کینه در تمام افراد لحاظ می شد. به این روش با ایجاد مردابی کوچک در اطراف دانشجویان آنها آنقدر بدبختی داشتند اصلاً فرصتی برای پرداختن به سیاست نداشته باشند.
این روشی عالی بود و تا مدتها هم خبری از سیاست نبود که نبود. اما افسوس نمی دانم چه شد که اینطوری شد...
آآآآئوووووو چقدر خبر دوروبر ما ریخته!!!
۱- تظاهرات علیه پیدا شدن یک سوسک ترک در روزنامه ایران ادامه دارد. نمی دانم اگر این سوسک به جای (نمنه) ترکی گفته بود (ولک) خوزستانی یا (آئوووو) رشتی یا (ددم جان) قزوینی یا (خوبس) اصفهانی یا (هسه) کرمانی یا (پهلوان) کرمانشاهی یا (یره) مشهدی یا (کاکو) شیرازی یا (ام کنیشکگان) سنندجی یا (اوا) تهرانی یا (I am a blackboard) انگلیسی یا (Je suis un tableau noir) فرانسوی یا (imodram baja abab ye) آفریقایی باز هم همین نوع تظاهرات برگزار می شد؟؟؟
در این تظاهرات چند تا چیز لو رفت. اول اینکه اعلام شد ۹۹ درصد مسئولان مملکت ترک هستند. ثانیاً اعلام شد ۷۰ درصد مردم ایران ترک هستند. ثالثاً کاریکاتوریست ایرانی دانمارکی است! رابعاً انرژی هسته ای حق مسلم آذری هاست.
یادم می آید یک روز یکی به من گفت: پسرم اگر می خواهی در جهان موفق باشی٬ انگلیسی بیاموز. اگر می خواهی در خاورمیانه موفق باشی٬ عربی بیاموز. اگر می خواهی در ایران موفق باشی ترکی بیاموز. و من حسابی جا خورده بودم. حالا می فهمم منظورش چه بوده.
۲- تظاهرات در دانشگاه تهران و تحصن در امیرکبیر ادامه دارد. ما که دانشگاه نبوده ایم. ولی آنها که بوده اند می گویند همه اش دختر بازی و اعتیاد است. غذای سلف بد است و خوابگاه ها شلوغ و استادها عقده ای و مسئولان کینه ای. حالا همه اینها را گذاشته اند کنار دارند برای سیاست تظاهرات می کنند؟ عجب!
یادم می آید چند وقت پیش که مشاور وزیر آموزش عالی در امور فرهنگی بودم٬ ایشان از تظاهرات دانشجویان فیلیپین ابراز نگرانی کردند و خواستند تا می توانند امکانات به دانشجویان بدهند تا مبادا تظاهراتی رخ دهد. اسفا که برخی از معاونین ایشان هم موافق همین امر بودند. گفتم: حضرات! ایرانی جماعت فقط وقتی سر و صدا می کند که سیر باشد. اینها را باید گشنه نگه داشت. در نتیجه یک پروژه به نام (مرداب کوچک) طرح ریزی کردم که در آن به مرور دختر وارد دانشگاهها کردیم (البته با همکاری سازمان سنجش که در نتایج کنکور دست می برد) حراست را هم گفتیم با همه چیز کار داشته باشد الا با مواد مخدر. با دستکاری در مناقصه ها کیفیت پیمانکار غذا را پایین آوردیم. در انتخاب استادها هم به شدت دقت کردیم در مدت تحصیل حتماً دچار مشکلات هشل هفتی شده باشند و روحیه انتقام جویی داشته باشند. در مورد مسئولان دانشگاه هم خوشبختانه سیستم گزینش و استخدامی قبلاً طوری طراحی شده بود که عنصر کینه در تمام افراد لحاظ می شد. به این روش با ایجاد مردابی کوچک در اطراف دانشجویان آنها آنقدر بدبختی داشتند اصلاً فرصتی برای پرداختن به سیاست نداشته باشند.
این روشی عالی بود و تا مدتها هم خبری از سیاست نبود که نبود. اما افسوس نمی دانم چه شد که اینطوری شد...
هنر با نظامیگری چه فرقی دارد؟ (منظورم نظام دوبرره نیست!)
در هنر خلاقیت کارساز است٬ در نظام حرف شنوی
در هنر هر که باید به راه خود برود٬ در نظام همه به یک سو
در هنر فرد مهم است٬ در نظام جمع
در هنر الهام منبع حرکت است٬ در نظام دستور
در هنر اعتراض موج می زند٬ در نظام اعتراض به شدت سرکوب می شود
در هنر زنده کردن روح هدف است٬ در نظام کشتن جسم
در هنر ارزش هر فرد از آثارش مشخص می شود٬ در نظام از شانه هایش
هنر رو به تجمل و زیبایی دارد٬ نظام رو به پیرایه زدایی و تجرید
در هنر زن منبع محرک است٬ در نظام زن سد بازدارنده
در هنر گل بر بوم ثبت می شود٬ در نظام گل زیر چکمه ها له
در هنر دیگران به نقد می پردازند٬ در نظام دیگران به اطاعت
و ...
حال این مملکت را چه شد که یک ژنرال به وزارت فرهنگ نشست و یک ژنرال به ریاست صدا و سیما؟؟؟
پی نوشت: همچین بد هم نشد! هنر به سمت هنر زیر زمینی رفت و به زودی با آثاری به شدت غنی روبرو خواهیم شد. چون در وضعیت زیرزمینی و نبود امکان نشر٬ تنها آثاری پخش می شوند که ارزش حفظ کردن و به سینه سپردن را دارند. من به زیرزمین اعتقاد دارم! فکر می کنید پر رونق ترین بخش اقتصاد ما کدام است؟ خوب مشخص است: قاچاق!!! به عنوان یک اقتصاد زیرزمینی!