به یاد بزرگ مردی که زندگی اش را وقف راه آزادی و ابادانی ایران نمود ...
نه چراغ چشم گرگی پیر
نه نفس های غریب کاروانی خسته و گمراه
مانده دشت بیکران ، خلوت و خاموش
زیر بارانی که ساعت هاست می بارد.
در شب دیوانه ی غمگین ..... که چو دشت او هم دل افسرده ای دارد.
در شب دیوانه ی غمگین ..... مانده ذشت بیکران در زیر باران ، آه ، ساعت هاست.
همچنان می بارد این ابر سیاه ساکت دلگیر.
نه صدای پای اسب رهزنی تنها ،
نه صفیر باد ولگردی ،
نه چراغ چشم گرگی پیر. "مهدی اخوان ثالث"
سلام
شعر "رمه ام گم شده است" از شهیار قنبری است
خیلی خوشحال شدم که متن کاملتری از این شعر رو در وبلاگ شما پیدا کردم ...فقط یه سوال : این این شعر واقعا همین قدره یا طولانی تره؟
و دیگه اینکه وبلاگ زیبایی دارین
خوشحال می شم بمن هم سری بزنید