جسارتاْ مجله اینترنتی دیباچه (که گویا به مجله ادبی گلستانه هم مربوط می شود) یکی از داستانهای مرا منتشر کرده است (فکر بد نکنید، خودم برایشان فرستاده بودمش!!!) داستان «بچه که بودیم» نام دارد.
اما نکته با حال این که به واسطه رسمی بودن سایت، مجبور شده اند مقداری اقدام به تنبان دوزی (اصطلاح بنده برای سانسور) بنمایند. در جایی از داستان نکته ای کلیدی وجود دارد که داور شورت دختر را می کشد . حضرتشان تبدیل کرده اند به لباس دختر را می کشد!
پی نوشت اول: یک داستان هم دارم که هنوز برای جایی نفرستاده ام! اول خواستم برای روزنامه شرق بفرستم تعطیلش کردند. برای سایت خزه خواستم بفرستم، معلق شد. روزنامه روزگار آمد، تصمیم گرفتم برای آن ارسالش کنم، هنوز سه شماره نزده، بستندش! چون کمی طنز بود خواستم برای وبلاگ ابراهیم نبوی ایمیلش کنم، امروز دیدم فیلتر شده! حالا دیگر جرات نمی کنم حتی توی وبلاگم بنویسمش (فکرش را بکنید بلاگر و گوگل ورشکست شوند!) یا برای کسی بخوانمش (اگر بمیرد یا کشته شود چه؟!) به نظر شما اگر برای دفتر ریاست جمهوری پستش کنم، آمریکا به ایران حمله می کند؟
پی نوشت دوم: احتمالاْ این پست باعث شود آمار بازدید وبلاگمان بالا برود. به کلمات شورت دختر و حمله آمریکا و روزنامه شرق التفات بفرمایید!!!
خیلی قشنگ بود ٬ چه با لباس چه با شورت !
روزگار کودکی... برنگردد... دریغا