آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

زبان مادری

امروز (88/12/2)  با روز جهانی زبان مادری همزمان است. می خواستم مطلبی به زبان کردی با لهجه مردمان کرمانشاه بنویسم . فهمیدم که در کمال تاسف هیچ گونه آشنایی با نوشتن به این زبان ندارم ، و افسوس می خورم که چرا در زمان دانش آموزی به ما در کنار آموزش زبان فارسی چند ساعتی در هفته ، زبان مادری امان را آموزش ندادند . تا هم اکنون همچو منی از نوشتن متنی ساده به زبان مادری ام ، اولین زبانی که یاد گرفتم و فرهنگ و آداب من به این زبان و با حرف زدن با آن بزرگ شده ام ، دربمانم و بسیاری از کلمات آن برایم مهجور و غیر قابل استفاده شده باشد و جایگزینی از زبان دیگری پیدا کرده باشد . 

صد البته من به ایرانی بودنم و زبان پارسی افتخار می کنم و اول ایرانی ام و سپس یک کرد ، اما نباید زبان کردی (یا دیگران زبان ها و لهجه های محلی خودشان )را که قرابت زیادی با زبان پارسی اصیل دارد فراموش کنیم . به امید روزی که در هر گوشه ایران ما ، زبان ها و لهجه های گوناگون آموزش و بازآوری شوند تا مبادا روزی که به فراموشی سپرده شوند .


* اگر منبعی برای آموزش زبان کردی داشتین در خدمتیم . بعد سی و اندی سال بد نیست زبان مادری  را از نو یاد بیگیریم .


نظرات 6 + ارسال نظر
منصور یکشنبه 2 اسفند 1388 ساعت 09:44 ق.ظ

http://www.sorankurdistani.com/proclasskurdi.html

:-)

بابت دادن بازخورد سپاس ولی یه خورده کردی اش غلیظ بود !

شایان یکشنبه 2 اسفند 1388 ساعت 01:56 ب.ظ

دله دامنی/هی دل گیر ورده حلقه دامنی
هرکام موینی هر نا کامنی/هر کار مکری هر بد نامنی
من هر دوا کم تو هر زامنی/تو تاکی نه فکر سودای خامنی

یعقوب ماهیدشتی

بهتر بود ترجمه اش هم می نوشتی ! ماهیدشت هم چه شهر شاعر خیزی .

شایان چهارشنبه 5 اسفند 1388 ساعت 12:47 ق.ظ

این هم ترجمه آزاد:

ای دل دربمانی/ گیر افتاده حلقه های دامی تو
کام می گیری و هنوز ناکامی/ کارها می کنی و همه بدنامی تو
دوایت می کنم، باز پرزخمی/ تا کی به فکر سودای خامی تو

دستت درد نکنه ! لهجه اش برای من غریب بود و هست .

شایان پنج‌شنبه 6 اسفند 1388 ساعت 06:55 ب.ظ

خواهش. مطئن نیستم اما به احتمال بالا کردی کلهری است.
یک روزی هم اگر روحت هوس اثر ناب کلاسیک کرد، کمی «هوره» گوش بده.
مقام های هوره با حداقل تغییر، صاف و مستقیم، از ایران باستان آمده اند. حتی قبل از روزگار بارید. می رسند به روزها زرتشتی تاریخ...

دستت درد نکنه . موسیقی کلاسیک دوست دارم ولی بچه که بودم از "هوره" به شدت بدم میاومد . الان رو نمی دونم . البته ارزش مقامی اون سر جاش .

shayan شنبه 8 اسفند 1388 ساعت 05:53 ب.ظ

من هم همین طور. من فقط هوره را در مراسم عزاداری شنیده بودم. فکر می کنم دلیل نفرت هم همین بود.
یک بار اما تصمیم گرفتم بدون هیچ پیشداوری گوشش بدهم. تازه دستگیرم شد که چه گنجی نسل به نسل منتقل شده تا به ما رسیده.
هوره هیچ نیازی نیست که فقط در پرسه خوانده شود. می توان با هوره شعر عاشقانه خواند، حماسه سرود، مردم را خنداند.
ماجرای امروز ما با این نوع موسیقی شبیه آن است که صدها سال تنها در تئاتر آثار تراژیک اجرا شود. قطعا روح شاد کودکان از آن بیزار خواهد شد. بعد حتی باور این سخت خواهد بود که کمدی و شادی در این نوع از هنر هم می تواند جایی بیابد.

البته حق با توست . همه زندگی رو خلاصه کردن در سوگ عواقب هم اینچنین خواهد شد . یک نکته ای هست اینه که من چون ذاتا از مراسم عزاداری فراری بودم ، "هوره " را بصورت نوار در نوجوانی در کوچه و خیابان های اسلام آبادغرب شنیدم . خوب البته آنها هم غمگین بودن . حالا سالهاست که دیگه نشنیدم ، شاید حالا خوشم بیاد حداقل حس نوستالژیک نسبت به نوجوانی ام رو دوباره زنده خواهد شد .
راستی تو تا حالا درباره فرهنگ و هنر و زبان مردم استان تحقیق کردی یا نه ؟ اگر پایه ای و منابع سراغ داری پایه ات هستم .

شایان پنج‌شنبه 13 اسفند 1388 ساعت 04:27 ب.ظ

متاسفانه نه، تحقیقی نکرده ام. الان هم که روزی 10-12 دقیقه بیشتر وقت کار دل ندارم.
آن استان را تا آنجا که من می دانم پر است از خرده فرهنگ ها با تاریخ و زبان و گویش و ادبیات خاص هر گروه. هر گوشه اش مرد میدانی می طلبد و عمری دراز. حاصلش هم در نهایت می شود کتابی یا دوره ای چند جلدی و قطور، خاک خورنده در گوشه کتابخانه ای محلی.
منبع را هم اگر که می خواهی همان در گوشه خاک گرفته ی کتابخانه های محلی

کاش منبعی باشه ، حالا گوشه کتابخانه خاک بخوره برای روزی باز هم خوبه .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد