آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

تو را دوست می دارم

سانسور مسخره فیلم دلشدگان استاد علی حاتمی (که فیلم را به آثار دادائیسم شبیه کرده بود و یک مشت آدم ساز به دست را نشان می داد که معلوم نبود چرا از این طرف به آن طرف می روند) کار جدیدی در صدا و سیما نبود اما وقتی شعری از پل الوار فرانسوی (شاملو در کتاب همچون کوچه ای بی انتها آن را بسیار زیبا ترجمه کرده) در یکی از سریال ها، از دهان یکی از بازیگران خوانده شد، صدا و سیما نشان داد که قادر است ادبیات را به راحتی مسخ کند؛
حیفم آمد که شعر اصلی را نخوانید:

تو را دوست می دارم
تو را به جای همه زنانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیسته ام دوست می دارم
برای خاطر عطر گسترده بیکران و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب می شود،برای خاطر نخستین گل ها
برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمی رماندشان
تو را برای خاطر دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه زنانی که دوست نمی دارم دوست می دارم.
جز تو ، که مرا منعکس تواند کرد؟من خود،خویشتن را بس
اندک می بینم.
بی تو جز گستره بی کرانه نمی بینم
میان گذشته و امروز.
از جدار آینهَ خویش گذشتن نتوانستم
می بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آنگونه که لغت به لغت از یادش می برند.

تو را دوست می دارم برای خاطر فرزانگیت که از آن من
نیست
تو را برای خاطر سلامت
به رغم همه آن چیزها که به جز وهمی نیست دوست می دارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی دارم
تو می پنداری که شکی ،حال آنکه به جز دلیلی نیستی
تو همان آفتاب بزرگی که در سر من بالا می رود
بدان هنگام که از خویشتن در اطمینانم.

(پل الوار)

بوی عیدی

 

بوی عیدی

بوی توپ

بوی کاغذ رنگی

بوی تند ماهی دودی وسط سفره ی نو

بوی یاس جانماز ترمه ی مادربزرگ

با اینا زمستونو سر میکنم

با اینا خستگیمو در میکنم

شادی شکستن قلک پول

وحشت کم شدن سکه ی عیدی از شمردن زیاد

بوی اسکناس تا نخورده ی لای کتاب

با اینا زمسونو سر میکنم

با اینا خستگیمو در میکنم

فکر قاشق زدن یه دختر چادر سیاه

شوق یک خیز بلند از روی بته های نور

برق کفش جفت شده تو گنجه ها

با اینا زمستونو سر میکنم

با اینا خستگیمو در میکنم

عشق یک ستاره ساختن با دولک

ترس ناتموم گذاشتن جریمه های عید مدرسه

بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب

با اینا زمستونو سر میکنم

با اینا خستگیمو در میکنم

بوی باغچه،بوی حوض

عطر خوب نذری

شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن

توی جوی لاجوردی هوس یه آب تنی

با اینا زندگیمو سر میکنم

با اینا خستگیمو در میکنم

(فرهاد)

روزی که زمان ایستاد

۸ اسفند سالروز مرگ استاد بزرگ و مسلم آواز ایران٬ استاد بنان بود. بنان در سال ۱۲۹۰ در تهران و در یک خانواده مرفه و اشرافی [مادرش برادرزاده ناصرالدین شاه بود] به دنیا آمد. اولین استاد بنان پدرش بود که اصول اولیه موسیقی را به او آموخت. بعد از مدت کوتاهی بنان به همراه خواهرش به محضر درس مرتضی نی داوود راه پیدا کردند. بنان موسیقی را بدون نت فراگرفت تا اینکه با روح الله خالقی آشنا شد. به دعوت خالقی بنان به نزد استاد صبا رفت و تحت تاثیر او و علینقی وزیری٬ موسیقی تئوریزه و کلاسیک را فراگرفت. دوره آشنایی بنان با صبا اوج شکوفایی او بود. برنامه هایی که در رادیو اجرا شد هنوز از ماندگارترین آثار موسیقی اصیل ایران است. در سال ۱۳۳۶ در اثر سانحه تصادف بنان چشم راست خود را از دست داد و به شدت افسرده شد. بنان به علت بیماری دستگاه گوارش در سال ۱۳۶۴ در بیمارستان ایران مهر به ابدیت پیوست. همسرش (پری) در روز مرگ بنان به احترام او تمام ساعت های خانه را برای همیشه از کار انداخت ...

متعدد

نخست: دیشب تلویزیون فیلمی داد که فقط 4-5 لوکیشن داشت، 95 درصد صحنه خارجی و در نور روز بود، در رده اکشن محسوب می شد، اند روانشناسی بود، آدم را میخکوب می کرد و فکر کنم بودجه اش 1500 تومان بود! منظورم فیلم باجه (Phonebooth) است. نتیجتاً منصور باید ما را دریابد. منصور....

دوم: دانلود بابا لنگ دراز تمام شد. شرلوک هولمز را هم که دانلود کرده بودم. یک مجموعه مستند خفن (Nova) هم به مجموعه دانلودها اضافه شد، اخیراً هم ممول را به زبان اسپانیایی پیدا کرده ام که در حال دانلود است. زنده باد تورنت. دارم برای خودم یک تلویزیون ملی راه می اندازم!!! تلویزیونی که کسی با سانسور به شعورم توهین نمی کند. با کمال میل به هر نحوی که بشود این مجموعه ها را با دوستان به اشتراک می گذارم.

سوم: از طرح ساماندهی وبلاگها با خبر شدیم. خندیدیم.

چهارم: اینطور که پیش می رود روزی تمام اینترنت فیل تر می شود. برای آن روز مبادا، چند هزار کتاب در زمینه های مختلف دانلود کرده ام که 150 سال طول می کشد تا همه را سرسری بخوانم. این را می گویم که شما هم به فکر آن روزها باشید و اگر اینترنتی 24 ساعته دستتان افتاد، رٌسش را بکشید تا دیر نشده.

پنجم: کسی نیست به ادبیات عشق بورزد و در راه ادبیات و برای اعتلای آن در کشورمان، این محمد رضا سرشار را بکشد؟!!!! بعداً توضیح می دهم.

قربانت

...و آنگاه ابراهیم فرزندش را به قربانگاه آورد و تیغ بر گلوی او نهاد ،

ناگاه ندا آمد که :

 

 

 « ای ابراهیم ! تو در مقابل دوربین مخفی هستی. »


شوخی بود؛ به کسی برنخوره! واقعا گذشتن از فرزند در راه "او" خیلی مردی میخواد.

 

ای بابا چی میگم؟ شما که پدر نیستید بفهمید.

همه چیز به همه چیز

 

ای روسیه ! ای تکنولوژی ! ای هواپیما ساز ! ای هواپیما بنداز ! ای از آب گل آلود ماهی میلیاردی بگیر ! ای آخرش ! ما باز هم از شما هواپیما میخریم ، هرچند خودتان هواپیمای غربی سوار شوید.

 یکشنبه 5 آذر : پرواز نمایشی هواپیمای روسی در آسمان تهران :

نوراله رضایی نیارکی، سرپرست سازمان هواپیمایی کشوری گفت: یک شرکت هواپیماسازی روسی برای معرفی این هواپیماها به ایران آمده. او افزود: مسئولان‌ این شرکت توجیهات فنی و اقتصادی خود را برای فروش این هواپیما به مقامات ایرانی اعلام کرده‌اند که مذاکرات هم‌چنان ادامه دارد.

دوشنبه 6 آذر :

 هواپیمای آنتونف 74 روسی متعلق به نیروی هوایی سپاه که به مقصد شیراز و بندر عباس در حال پرواز بود ساعت 7 صبح امروز در فرودگاه مهرآباد تهران سقوط کرد. 
این هواپیمای نظامی حامل ‪ ۳۲‬تن از پرسنل سپاه و ‪ ۶‬خدمه بوده که بر پایه آخرین گزارش ها و اعلام رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سی وشش تن از سرنشینان آن کشته و دو نفر زنده مانده اند.

علت حادثه از کار افتادن یکی از دو موتور هواپیما بیان شده است .

شاید هم هنگامی که هواپیما از باند فرودگاه بلند شده، منفجر شده است.

نقل خلاصه خبر از «بازتاب»