مذهب مردم را متقاعد کرده که: مرد نامرئی در آسمان ها زندگی می کند که تمام رفتارهای تو را زیر نظر دارد لحظه به لحظه ی آن را و این مرد نامرئی فهرستی دارد از تمام کارهایی که تو نباید آن ها را انجام دهی و اگر یکی از این کارها را انجام دهی او تو را به جایی می فرستد که پر از آتش و دود و سوختن و شکنجه شدن و ناراحتی است و باید تا ابد در آن جا زندگی کنی، رنج بکشی، بسوزی و فریاد و ناله کنی ... ولی او تو را دوست دارد فردریش نیچه
"مهاتما گاندی - همه مردم برابرند"
نقل است در محفلی علمی در محضر یکی از علمای نجف فرعی فقهی مطرح می شود، طلاب و روحانیون بحث می کنند، در این میان روحانی جوانی از مریدان یکی از مراجع عالیقدر شیعه که با احترام تمام مراد خود را " حضرت آقا " خطاب می کرد،ورود به بحث کرده و می گوید : " حضرت آقا چنین می فرمایند ! " و عالم حاضر در مجلس بلا درنگ می گوید :" حضرت آقا غلط می فرماید ! " مرید- که " حضرت آقا " را می پرستید - بی هوش می شود! آب بر رویش می زنند و شانه هایش را می مالند تا به حال می آید، عالم از او می پرسد : نظر شما چه بود؟ مرید "حضرت آقا" می گوید: " نظر حضرت آقا چنین است" و عالم باز می گوید : " حضرت آقا غلط فرموده اند! " و مرید باز از حال می رود اما نه به آن شدت! او را به حال می آورند و برای بار سوم عالم می پرسد: چه فرمودید؟ و مرید آقا می گوید: " حضرت آقا چنین فرمودند!" و عالم ربانی برای بار سوم می گوید: " حضرت آقا غلط فرمودند ! " این بار روحانی جوان و مرید حضرت آقا از حال نمی رود و سرش را پایین می اندازد.عالم ربانی می فرماید : حال می توان به بحث و استدلال علمی پرداخت، آنگونه که شما " حضرت آقا " می گفتید، نه خود فکر می کردید و نه اجازه فکر به دیگران می دادید ، با یک جمله (" حضرت آقا " چنین فرمودند!) دهان همه را می بستید و مانع جریان و سریان فکر و اندیشه بودید، حال می توانید بدون تعصب، نظر خود و مراد خود را بیان کنید و نقد مخالف را بشنوید.
امروز (88/12/2) با روز جهانی زبان مادری همزمان است. می خواستم مطلبی به زبان کردی با لهجه مردمان کرمانشاه بنویسم . فهمیدم که در کمال تاسف هیچ گونه آشنایی با نوشتن به این زبان ندارم ، و افسوس می خورم که چرا در زمان دانش آموزی به ما در کنار آموزش زبان فارسی چند ساعتی در هفته ، زبان مادری امان را آموزش ندادند . تا هم اکنون همچو منی از نوشتن متنی ساده به زبان مادری ام ، اولین زبانی که یاد گرفتم و فرهنگ و آداب من به این زبان و با حرف زدن با آن بزرگ شده ام ، دربمانم و بسیاری از کلمات آن برایم مهجور و غیر قابل استفاده شده باشد و جایگزینی از زبان دیگری پیدا کرده باشد .
صد البته من به ایرانی بودنم و زبان پارسی افتخار می کنم و اول ایرانی ام و سپس یک کرد ، اما نباید زبان کردی (یا دیگران زبان ها و لهجه های محلی خودشان )را که قرابت زیادی با زبان پارسی اصیل دارد فراموش کنیم . به امید روزی که در هر گوشه ایران ما ، زبان ها و لهجه های گوناگون آموزش و بازآوری شوند تا مبادا روزی که به فراموشی سپرده شوند .
روزی یک نفر چندتا گردو به بهلول داد و گفت : بشکن و بخور و برای من دعا کن . بهلول گردوها را شکست و خورد ولی دعایی نکرد . آن مرد گفت : گردوها را خوردی ، نوش جان . ولی صدای دعا تو را نشنیدم .
بهلول گفت : مطمئن باش اگر در راه خدا داده ای ، خدا خودش صدای تق تق شکستن گردوها را شنیده است .
ماهیگیر به کرم می گوید که می آیی بریم ماهیگیری .
"برتولت برشت - نمایشنامه کله گردها و کله تیزها"
پانوشت :
1) این را هم ببینید ، یک نگاه به 9 سال اخیری که بر دنیا گذشت . برخی از عکس ها تلخ و تکان دهنده است. (+)
2)آن جور پیوند دادن( لینک سابق ) را هم از "از مرا آفرید
آنکه دوستم داشت" آموختیم .