آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

کاین جلوه در محراب و منبر می کنند !

 

حکومت ٬ جامعه  ٬ مردم

شبان ٬ طویله ٬ گوسفند

ممتد و مداوم و دل انگیز ٬

                                   آهنگی از پس هزاره ها یی غم انگیز ...

 

یک طرح

یک طرح از خانم رها طباطبایی٬ به نام «دو هفته تاخیر» البته اسمش خیلی مهم است!

بالاخره
دردی در دلش پیچید و پایین آمد.
لباسش را پایین کشید و نگاه کرد.
سرخی خون را که دید، قلبش آرام گرفت.
زیر لب زمزمه کرد: این بار هم به خیر گذشت.
مادر برای شام صدایش کرد.

شهر هرت

این مطلب را در چند وبلاگ مختلف دیدم٬ هیچکدام مرجع نداده بودند. نمی دانم کپی رایتش مال چه کسی است اما واقعاْ قشنگ گفته:

*شهر هرت جایی است که رنگهای رنگین کمان  مکروحند و رنگ سیاه مستحب

*شهر هرت جایی است که اول ازدواج می کنند بعد همدیگرو می شناسن

*شهر هرت جایی است که همه بدن مگر اینکه خلافش ثابت بشه

*شهر هرت جایی است که دوست بعد از شنیدن حرفات بهت می گه:‌دوباره لاف زدی؟؟

*شهر هرت جایی است که بهشتش زیر پای مادرانی است که حقی از زندگی و فرزند و همسر ندارند

*شهر هرت جایی است که درختا علل اصلی ترافیکند  و بریده می شوند تا ماشینها راحت تر برانند

*شهر هرت جایی است که کودکان زاده می شوند تا عقده های پدرها و مادرهاشان را درمان کنند

*شهر هرت جایی است که همه با هم مساویند و بعضی ها مساوی تر

*شهر هرت جایی است که برای مریض شدن و پیش  دکتر رفتن حتماْ باید پارتی داشت

*شهر هرت جایی است که با میلیاردها پول بعد از ماهها فقط می توان برای مردم مصیبت دیده چند چادر برپا کرد

*شهر هرت جایی است که خنده عقل را زائل می کند

*شهر هرت جایی است که مرداش برای اینکه بگم پسر دوست نیستن می گن :‌ما فقط دختر می خوایم

* شهر هرت جایی است که زن باید گوشه خونه باشه و البته اون گوشه که آشپزخونه است و بهش می گن مروارید در صدف

*شهر هرت جایی است که مردم سوار تاکسی می شن زود برسن سر کار تا کار کنن وپول تاکسیشونو در بیارن

* شهر هرت جاییه که نصف مردمش زیر خط فقرن اما سریالای تلویزیونیشو توی کاخها می سازن

*شهر هرت جاییه که موسیق حرام است حرام

*شهر هرت جایی است که همه با هم خواهر برادرن اما این برادرا خواهرارو که نگاه می کنن یاد تختخواب می افتن

*شهر هرت جایی است که فلش هما همه برعکسند... بزرگتر به کودک احترام می ذاره و کودک باید تمام آرزوهای اونها رو براورده کنه

*شهر هرت جایی است که همه موظفند بعد از ازدواج با پدر  و مادر مهربانتر شوند و نه برعکس

*شهر هرت جایی است که گریه محترم و خنده محکومه

*شهر هرت جایی است که وطن هرگز مفهومی نداره و باعث ننگه

*شهر هرت جایی است که هرگز آنچه را بلدی نباید به دیگری بیاموزی

*شهر هرت جایی است که همه شغلها پست و بی ارزشند مگر چند مورد انگشت شمار

*شهر هرت جایی است که وقتی می ری مدرسه کیفتو می گردن مبادا آینه داشته باشی

*شهر هرت جایی است که دوست داشتن و دوست داشته شدن احمقانه . ابلهانه و ... است

*شهر هرت جایی است که توی فرودگاه برادرو پدرتو می تونی ببوسی اما همسرتو نه...

*شهر هرت جایی است که بدون اجازه همسر حق گرفتن پاسپورت نداری

*شهر هرت جایی است که وقتی از دختر می پرسن می خوای با این آقا زندگی کنی می گه : نمی دونم هر چی بابام بگه

*شهر هرت جایی است که .......

آغاز

<< همه انسانها در لحظاتی از زندگیشان خود را تنها احساس می کنند ، و تنها هم هستند.
انسان یگانه موجودی است که می داند تنهاست و یگانه موجودی است که در پی یافتن دیگری است .
طبیعت او میل و عطش تحقق بخشیدن خویش در دیگری را در خود نهفته دارد. انسان ‏خود درد غربت و بازجستن روزگار وصل است.
بنابراین آنگاه که او از خویشتن آگاه است ، از نبود آن دیگری ، یعنی از تنهائیش هم آگاه است. ما همه نیروهایمان را به کارمیگیریم تا از بند تنهائی رها شویم. برای همین ، احساس تنهائی ما اهمیت و معنائی دوگانه دارد :
از سوئی آگاهی بر خویشتن است و از سوی دیگر آرزوی گریز از خویشتن .
به هنگام خروج از هزارتوی تنهائی به وصل ( که آسودن و شادی است ) به کمال و هماهنگی با دنیا می رسیم. >>

                                                                                   ( دیالکتیک تنهایی : اکتاویو پاز )

...شاید اگه قرار بود یه وبلاگ انفرادی داشته باشم ، اسمشو میگذاشتم « پس ازسکوت » . من ، سالها سکوت و تنهائی  رو تجربه کردم ؛ شاید حرفی برای گفتن نبوده ، یا گوشی برای شنیدن ( یا من از "رو شدن" خودم  واهمه داشتم و ترس از تنها موندن ، باعث این تنهائی شده ) . بعید می دونم تو وبلاگ نویسی موفق بشم. اما امتحان کردنش ضرر نداره. حتما دوستانم کمکم می کنند.

پیشگامها

همیشه کسی هست که سرش را بر می گرداند و می پرسد چرا؟

* توضیح فنی: اگر عکس را ندیدید، به گیرنده های خود دست نزنید. نمی دانم چرا بروبچ از BLOGSKY استفاده کرده اند؟ یک خورده زیادی با عکس مشکل دارد.

باغ خیال !

به آن نگاه معصوم ات ایمان آورده ام ... به آن دو چشمان سیاه دل سوخته ات ... روح آسمانی ات هرگاه ... از باغ خیال ما گذشت ... لرزش لبانم ... زمزمه محبت تو بود ... چشمه جاری چشمانم ... به دریای پاکی و صداقتت پیوست.