آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

Weeping Meadow


یکشنبه:

نه پدرخوانده را نگاه کردم و نه دشت گریان را؛ حتی به سرم نزد A short story about love را ببینم. حدود یک ساعتی شد که به کامپیوترم خیره بودم بدون آنکه کاری کرده باشم. کامپیوتر را خاموش کردم و خوابیدم.


دوشنبه:

هنوز زنده ام.


سه شنبه:

...

Avatar


در سال 2154، آمریکا تیمی را برای به دست آوردن منابع طبیعی -که دیگر در زمین وجود ندارد- به سیاره ای شبیه زمین (Pandora) می فرستد. موجودات این سیاره (Navi) تهدیدی برای زمین به شمار نمی آیند اما تیم زمین کاملا نظامی است. تیم زمین، برای نفود به این سیاره تعدادی Navi را از طریق دستکاری DNA شبیه سازی کرده اند که بوسیله تکنولوژی بسیار پیشرفته ای، انسان هایی به عنوان اپراتور آن ها را هدایت می کنند. در این میان یکی از ماموران تیم زمین به یک Navi علاقه مند می شود و بر سر دوراهی نجات Navi و یا انجام ماموریت قرار می گیرد. 

فیلم می توانست فقط در حد یک اکشن علمی/تخیلی، با فرمول های رایج هالیوودی باقی بماند؛ جنگ زمین با بیگانگان فضایی با اسانس عشق یا وظیفه. اما چیزی که فیلم را در مقامی بالاتر از این حد قرار می دهد، جلوه های ویژه آن است. جیمز کامرون در این فیلم دنیایی را بوجود آورده که قبل از این نمی شد به آن فکر کرد. ترکیب بسیار زیبای CGI و جلوه های ویژه میدانی، فیلمی را ساخته که باورپذیرتر از فیلم های فانتزی ساخته شده تا کنون است. جیمز کامرون علاقه ای به صرفه جویی ندارد و به اندازه کافی در این فیلم نیز هزینه کرده (چیزی حدود 300 تا 500 میلیون دلار) تا جایی که این فیلم به پرهزینه ترین فیلم تاریخ سینما بدل شده است. 

کامرون در سال 1977 (بعد از ساخت تایتانیک) ایده ساخت این فیلم را در ذهن داشت، ولی تیم فنی پس از بررسی طرح فیلم، اعلام کردند که با فناوری موجود امکان ساخت چنین فیلمی وجود ندارد. کامرون می خواست فیلم را به صورت همزمان در دو نسخه سه بعدی و عادی (اولی برای سینما و بعدی برای DVD و سینما های عادی) با کیفیت HD فیلمبرداری کند. سونی دوربینی با این قابلیت تولید کرد اما وزن زیاد (204 کیلو) استفاده از این دوربین را در فیلم Avatar غیر ممکن می کرد. کامرون در سال 2000 به ژاپن سفر کرد و قراردادی برای ساخت این دوربین در وزن کمتر با سونی امضاء کرد. شرکت سونی با کوچک و جدا کردن بخش های این دوربین، توانست وزن آن را به 20 کیلو برساند. 

من نسخه سه بعدی این فیلم را تجربه نکرده ام، اما از نظرات کسانی که دیده اند، می شود فهمید که این فیلم کاملا متفاوت و خیره کننده است. 


پوآرو

با سلام

حضور انور با سعادت دوستان مقیم موطن عندلیب مکان


احتراما به استحضار می رساند پس از نزدیک به یک سال زندگی در بلاد کفر و آشنایی با لهجه غربتی اهالی بلدیه لندن که هیچگونه قرابتی با لهجه مورد تعلیم در مدارس انجلیزی و صور متحرکه صادره از هالیوود مستقر در ینگه دنیا نداشته و خود از نوعی دیگر بوده موسوم به «کاکنی» که گویا ایشان نیز لهجه جماعت کارگر پای برهنه این بلاد بوده است 


و ضمن دریافت این نکته ظریف که لهجه فاخر بریتانیایی جز در کتب درسی و تحقیقات فونتیک یافت نمی شود و به کلی منقرض گشته


و پس از آنکه اعتماد به نفس کافی در تقلید این لهجه ایجاد گردید و این حقیر می تواند بلاینقطع به مدت ده الی یازده ثانیه با این لهجه و لسان برخی جملات را ادا نماید (هرچند که پس از آن لهجه مادری نفوذ خویش را اثبات می نماید که گفته اند هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش...)


بالنتیجه این امور مذکور گوش این جانب نیز با ادای کلمات و مخارج حروف آشناتر گردیده است و اندکی از آنچه در بدو ورد رمز خفیه و سّر مستتر می نمود اکنون پرده از رخ بر کشیده است، بالخصوص آنچه که در تلویزیون پیش از پخش هر پراگرام و در حین آن اعلام می شود،


این حقیر به کشفی نائل آمده است که فی الواقع سر شکستگی دیگری برای تلویزیون ملی و برگی سیاه بر دوسیه تعلیم و تعلم آن مرز و بوم می باشد.


این کمترین در ایام خجسته و متبرک کریسمس که سرتاسر این بلاد را به آذین و استغفرالله شادی و نشاط کشانیده و تلویزیون را واداشته تا از انبان صور متحرکه خود آنچه را «آس» دارند، پخش بنمایند، متوجه گردیده که یکی از این برنامه ها حضرت مستدام کارآگاه «هرکول پوآرو» هستند به قلم توانای سرکار علیه جنت مکان «آگاتا کریستی» که سریال پخش شده از تلویزیون ملی نیز مستحضر حضور می باشد.


آنچه این بنده حقیر سر تا پا تقصیر متوجه شده است این که نام بازیگر شهیر فیلم نه آنگونه که با افتخار و با صدای بلند در آغاز پروگرام و در پایان آن موسیقای خیال انگیز خوانده می شد «دیوید ساچت»، بلکه به لفظ صحیح «دیوید سوشی» به کسر شین می باشد. 


این کمترین همچنین تحقیقات مضاعفی انجام داده و متوجه گشته است که این امر به تایید دائره المعارف ویکی پدیا (اینجا) نیز می رسد و در عجب مانده که چگونه دستگاه عریض و طویل تلویزیون ملی و دایره پر افتخار دوبلاژ چنین خبط عظیم و نابخشودنی انجام داده اند که 60 میلیون نفوس و آحاد بلاد ایران در این اشتباه بمانند و جملگی ایشان را اشتباها «ساچت» بخوانند.


لذا بدین وسیله مراتب را جهت گسترش در عامه مردم و تنویر افکار عمومی به حضور آن سروران منورالفکر دائم الدانشجو می رساند. رجاء واثق دارد با همتی که از آن دوستان سراغ دارد، این موضوع در طرفه العینی در چهار گوشه مملکت در زبان مردم عامی خواهد چرخید و موجبات رضایت الهی را از ما فراهم خواهد ساخت.


ای نامه که می روی به سویش. از جانب من گلاب به رویش.

حقیر فقیر سراپاتقصیر شایان

سنه 2009 عیسوی

قریه لندن

Slumdog Millionaire

D: It is Written

دایره زنگی

سال نو مبارک

فیلم های جشنواره فجر امسال، تا حد زیادی ناامید کننده بود و بهتر است به تماشای فیلم های خوبی بشینید که از سال گذشته در نوبت اکران هستند. یکی از این فیلم ها، دایره زنگی (اولین فیلم بلند پریسا بخت آور) است که تماشای آن را به شما پیشنهاد می کنم.
بعد از گذشت سالها (شاید از زمان نمایش فیلم اجاره نشینها به بعد) طنزی اجتماعی به روانی و یکدستی این فیلم ندیده باشید. روایتی غیر خطی از زندگی افرادی که بهم گره خورده و مرتبط شده است. بازیهای روان از بازیگران حرفه ای، دکوپاژ بسیار خوب، فیلم نامه ای مناسب فضای فیلم، شوخی های مناسب و کارگردانی خوب، از نقاط قوت دایره زنگی است.

خوشبختانه با پافشاری پریسا بخت آور، به نظر می رسد چیزی از فیلم قربانی ممیزی نشده ولی چون در مملکت گل و بلبل هر چیزی ممکن است اتفاق بیافتد، هرچه سریعتر فیلم را ببینید.

عزرائیل در سینمای ایران

 بعد از صدا و سیما که پای انواع فرشته ها و شیاطین را به خانه های مردم باز کرد٬ همانطور که پیش بینی می شد٬ پس از فروکش کردن اپیدمی طنز در سینمای ایران٬ نوبت به سینمای معناگرا !!! رسید. در جشنواره فجر امسال نیز٬ تعداد فیلم های از این دست٬ کم نبود.

دیروز برای دیدن فیلم کنعان به مجموعه سینمایی سیمرغ رفتم. همه بلیط ها (به خاطر ستاره های فیلم) فروش رفته بود و مجبور شدم از دو فیلم باقی مانده یکی را انتخاب کنم.
«انتهای زمین» که کارگردان به گفته خودش٬ خواسته یک رابینسون کروزوئه وطنی را به تصویر بکشد!! و «جعبه موسیقی» از فرزاد مؤتمن. فیلم شب های روشن (یکی از نمونه های خوب اقتباس ادبی در سینمای ایران) را از مؤتمن دیده بودم و حالا جعبه موسیقی را انتخاب کردم. این فیلم می تواند نمونه جالبی از فیلم های معناگرای جشنواره امسال باشد.

روایت یک فرشته مرگ (رامبد جوان) که سوار ماکسیما می شود٬ با بیسیم صحبت می کند٬ تا حالا دو سه با عزرائیل را دیده و به کسانی که قرار است جانشان را بگیرد٬ فرصت می دهد که برای بازماندگانشان٬ انشاء بنویسند!!!
جناب مؤتمن در این فیلم احساس کرده که اینگمار برگمان ایران است و شاید خواسته به سبک «مهر هفتم» مرگ را به پای میز شطرنج بکشد. فیلمی که معلوم نیست تبلیغ کمک به بیماران خاص است یا جشن نیمه شعبان؟! دیالوگ های نتراشیده و نپخته (کاملاْ بر عکس شب های روشن) که آزار دهنده می شوند. فیلم هیچ حرف جدیدی یا سبک بصری خاصی برای عرضه به مخاطب ندارد.

این هم نمونه دیگری بر اینکه کارگردان خوب هم می تواند کار بد بسازد ...