آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

من رئیسم اینم جمعیته

اسرائیل: ۱۵۰۰۰۰ سرباز تمام وقت دارد و ۵۰۰۰۰۰ سرباز ذخیره

سوریه: ۲۰۰۰۰۰ سرباز تمام وقت دارد

لبنان: ۴۰۰۰۰ نفر سرباز تمام وقت دارد

حزب الله: ۶۰۰ نفر سرباز تمام وقت دارد!!

اون وقت ایران ۷۷۰۰۰۰ نفر سرباز تمام وقت و ۱۱۰۰۰۰۰۰ نفر ذخیره (بسیجی) دارد!!!!

بیخود نیست هرچی موشک می خوره توی اسرائیل میگن: «نه! ایشالا مال ایران نبوده٬ ای سوریه بد!» بعد ما همش فکر می کردیم اگر کسی بخواد به ایران حمله کنه الان بهترین وقته. پس چرا همش به سوریه گیر می دن؟؟؟

این هم یک عکس که با Google Erath نشون میده موشکهای حزب الله تا چه مسافتی رو میتونن بزنن. اگه به اسمهای موشکها دقت کنید می بینید که اسمهایی مثل (موشک-۹۰ ٬ موشک-۱۲۰، زلزال، شاهین، عقاب، فجر-۳، تندر، ایران-۷۰۰، شهاب) توشون به چشم می خوره.

پی نوشت: ادامه داستان تعادل رو اگه میخواین باید نظر بدین. به من ربطی نداره!

تعادل

حالا که مدتهاست از آن ماجرا می گذرد می توانم با خیال راحت آن را تعریف کنم. افسوس که با گذشت زمان حافظه من هم رو به زوال گذاشته و دیگر نمی توانم تمامی اسامی افراد و محلها را هم به خاطر بیاورم. اسناد کاغذی هم که از این ماجرا در خانه داشتم٬ در زمین لرزه سال ۱۳۹۰ در تهران زیر آوار ماند و هیچوقت کسی نتوانست آنها را پیدا کند.

سال ۱۳۸۲ من با واسطه یکی از دوستان (که البته خودش بعداْ در ماجرای حسنعلی رحمانی کشته شد) موفق شدم استخدام سپاه بشوم. با توجه به این که از کودکی انسان پشمالویی بودم و در ۱۸ سالگی هم از سه نقطه پوست صورتم در یک ماجرای اسید پاشی سوخته بود و ریشم حالت خاصی داشت٬ در مراحل گزینش چندان مشکلی نداشتم. حتی گویا در همان مقطع که پرونده های اطلاعات را کامپیوتری می کردند و گفتند هفتاد درصد پرونده ها اینطوری از دست رفته٬ سابقه ملی گرایی من هم گم شده بود و کسی دیگر پاپی علاقه من به این کهن مرز و بوم نشد.

آن پارتی که داشتم موفق شد بلافاصله بعد از میدان تیر چهارم یک دوره چتربازی برایم دست و پا کند و علیرغم این که با مسئول آموزش دست به یقه شدم و او را زیر یک هواپیمای در حال لندینگ انداختم٬ پست کمک مترجم سوم روابط بین الملل را به من دادند. از قرار معلوم آن مربی ارتشی بود و این عمل من موجبات خرسندی روسای بالا را فراهم نموده بود.

شغل خوبی داشتم که از ساعت هشت و نیم تا نه و نیم باید کارت می زدم. یک ساعتی صبحانه بود و بعد چندتا فایل را ترجمه می کردم و ساعت ۱۲ دیگر می توانستم بروم. فایلها ها اما به زبان ژاپنی بود و عکس هم نداشت بنابراین کسی انتظار نداشت که به این زودی ها ترجمه بشود اینطوری شد که تا اوایل عید ۸۴ کسی سراغ برگه ها را نگرفت و اگر خودم از فرط بیکاری وسوسه نمی شدم آنها را ترجمه کنم٬ هرگز کسی متوجه معنی آنها نمی شد. ماجرا این بود که مطابق هر سال عید سپاه اعلام می کرد «شیعیان عید ندارند» و همینجوری الله بختکی اسم یک عده ای را به عنوان کشیک روزهای عید اعلام می کردند و بقیه به تعطیلات نوروزی می رفتند. این طوری شد که آن سال اسم من درآمد و یک اداره خلوت و یک اینترنت ماهواره ای و ۱۵ روز اوقات فراغت انفرادی نصیب بنده شد.

دو روز با اعصاب خورد در اینترنت ولگردی کردم و روز بعد کلی آجیل خوردم٬‌روز سوم تصمیم گرفتم یک کار مفید انجام بدهم و فایلهای کامپیوترم را مرتب کنم٬ روز چهارم کاملاْ خواب بودم و بالاخره روز پنجم فایلهایی که برای ترجمه در اختیار من بود را نگاهی انداختم. برای اولین بار متوجه شدم چند کاراکتر مرتباْ در این فایلها تکرار شده اند (导弹) انگار که چیز مهمی باشند یا فایلها راجع به آنها باشند. خیلی کنجکاو شدم. تصمیم گرفتم برای استفاده از جریان سیال ذهن یک چرتی بزنم. پس سه ساعت خوابیدم و ناگهان Google انقلابی در وجودم راه انداخت! به یاد Google Translate افتادم. پریدم پای اینترنت و اینقدر عجله داشتم که فراموش کردم وضو هم بگیرم (چون در سپاه اینترنت بدون فیلتر است٬ کسانی که می خواهند از آن استفاده کنند٬ باید وضو داشته باشند که منحرف نشوند) سریع فایل را در گوگل کپی٬ پیست کردم و گفتم از ژاپنی به انگلیسی ترجمه شود. اما با کمال ناامیدی دیدم فقط یک مقدار چرت و پرت ژاپنی دیگر روبرویم ریخته. بی خیال شدم و چون ساعت کاری تمام شده بود به خانه رفتم.

عید آن سال تمام شد. اما تا آخر فروردین اداره تق و لق بود. سی و یکم اینترنت قطع شد و توی خماری ماندم. آخر بدجوری عادت به ولگردی در سایتها کرده بودم. وقتی دوم اردیبهشت مسئولش آمد و خواست کفتری که روی دیش خانه ساخته بود را بپراند٬ حاجی یاد کبوتر و عنکبوت غار افتاد (کدام غار؟) و دستور داد با آن کاری نداشته باشند در عوض یک سیستم ماهواره ای جدید کار بگذارند. ۲۸ شهریور کار انجام شد و شانس آوردیم که کار به مناقصه کشیده نشد و گرنه یک سالی بی اینترنت می بودیم. فکر کنم حاجی خودش یک شرکت مخابراتی داشت و تجهیزات را از آنجا خریداری کرد. بعد از اتصال مجدد با اشتهای هرچه تمامتر به ولگردیهایم ادامه دادم و به دنبال یک Crack برای برنامه ای که دانلود کرده بودم، گذارم به سایتهای روسی و چینی افتاد. اما به ناگاه یک بار دیگر انقلاب در وجودم رخ داد! این کاراکترهای چینی چقدر آشنا هستند! برای اطمینان به چند سایت ژاپنی هم سر زدم. بله! کاراکترهای چینی با ژاپنی زمین تا آسمان فرق می کنند. مثلاً سلام به ژاپنی می شود (こんにちは) ولی به چینی می شود (你好) عجب اشتباهی! فایلهای من به زبان چینی بودند نه ژاپنی! یک بار دیگر Google را استفاده کردم و این بار ترجمه انگلیسی عنوان فایلها جلوی رویم بود:

How to make a Missle, An Anarchists Guide
چگونه یک موشک بسازیم٬ راهنمای خرابکاران

تصور این که تمام مدت راهنمای ساخت موشک در دست من بوده و قدرش را نمی دانستم خیلی عصبانیم کرد٬ ولی هنوز هم دیر نشده بود. داشتن این فایلها می توانست مرا به درجه سر برادر یکمی یا حتی حاجی سوم برساند! یا حتی بالاتر! ممکن بود سید بشوم!

ادامه دارد

حق مطلب

آن را گفتیم آیا لازم است که این را هم بگوییم؟
این را گفتیم چه؟ آن را هم بگوییم؟

شاید این عکس حق مطلب را ادا کند

حق مطلب

آن را گفتیم آیا لازم است که این را هم بگوییم؟
این را گفتیم چه؟ آن را هم بگوییم؟

شاید این عکس حق مطلب را ادا کند

گشنمه!

این بار هم چون گشنمه خیلی حرف برای گفتن ندارم. فقط این بیل بورد جدید مک دونالد را ملاحظه بفرمایید که با یک ساعت آفتابی نشان می دهد الان چی بخورید! یاد بامزی و شرمان افتادم!

Zizou

 

۱- این ماجرای زیدان هم خیلی ها را سر کار گذاشت. یکی از این خیلی ها٬ بروجردی رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس بود که بعد از خبری که روزنامه گاردین در مورد لب خوانی از این صحنه منتشر کرد (نوشته بود: ماتراتزی٬ زیدان را تروریست کثیف خطاب کرده است)٬ به شدت جو-گیر شد و در نامه ای سرگشاده به زیدان٬ از حرکت خوب زیدان در دفاع از حیثیت اسلامی خود!! تشکر کرد. امروز زیدان اعلام کرد که ماتراتزی به خواهر و مادر او فحش داده و از کلمه ی تروریست استفاده نکرده.

۲- سونی کوچکترین کامپیوتر شخصی جهان را به بازار عرضه کرد. امکانات این کامپیوتر ۱۰X۱۵ سانتی حیرت آور است:

CPU 1.20 GB with 2 MB cache L2
WinXP Service Pack 2
Wireless LAN & Bluetooth
HDD 30 GB & 512 MB RAM DDR2
Fast Ethernet 10/100 & USB 2
Memory Stick Media Slot
Camera 1.3 M pixel back and 0.3M pixel front
Fingerprint Sensor
GPS

۳- مایکروسافت بی خیال ویندوز ۹۸ شد و حمایت از این محصول را٬ متوقف کرد. بیچاره اون ۵۰ میلیون کاربری که هنوز از ویندوز ۹۸ استفاده می کنند!!

 

۴- خوشحال تر از همه در جام جهانی٬ پیشگوهای ایتالیایی بودند که حرفشان درست از آب درآمد که گفته بودند: تیم ما هر دوازده سال به فینال می رسد و هر ۲۴ سال قهرمان جام می شود!! خداحافظ ایتالیا تا سال ۲۰۳۰