آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

آخر سال

روزای آخر سال ، با همه شلوغی و کمبود وقتش ، فرصت خوبیه برای مرور گذشته و برنامه ریزی برای آینده. برای تصمیم گیری جهت بهتر شدن و زندگی بهتری داشتن. برای منم این روزا فرصتیه برای یادآوری کارائی که میخواستم انجام بدم ولی پشت گوش انداختمشون. امیدوارم سال جدید سال رسیدن به خوبی و شادی باشه.

 باید همت کرد.

                                     ******************************

کنار سبو ، سبزه عید و سین های دیگر

چه می شد گرت بود سین سرودی ؟

که هفتاد سین ، گر تو را هست و آن نه

همان هیمه خشک پاری که بودی

 

کنار سبو سبزه عید و سین های دیگر

بدین عذر لنگت چه کوشی که گوئی :

سرود من اینجا ،

                     نسیمی است

                     که از بند رختی گذر میکند روی بامی

و می داند آنجا

در آن جامه ها هیچ جان و دلی نیست

که از نام و پیغام او شاد گردند ؛ و

                                             آهسته مویی :

چه شعر و سرودی ؟ چه گفت و شنودی ؟

 

در آن سوی این هستی هیمه وار تو گیتی

بر آئین آئینه وارش

سروده است و بر نغمه خود فزوده است

چه هوهوی باران ، چه هیهای رودی .

 

ولی تو

همانی که پارینه بودی

نه شعری شکفتت

نه بر منظری تازه چشمی گشودی .

 

در این آبی آبی آفتابی

کنار سبو ، سبزه عید و سین های دیگر

چه می شد گرت بود سین سرودی ؟

 

                                        << محمدرضا شفیعی کدکنی >>

برگی از تاریخ

اول) رستم فرخ زاد به شغاد گفت: نیروها را بسیج کن٬ به جنگ اعراب می رویم. شغاد اندکی درنگ کرد (هزار و چهارصد سال) پس آنگاه نیروها را بسیجی کرد و به جنگ ایرانیان رفت...

دوم) فرانسه گفت: ما با بمبهای هسته ای به کشورهای سرکش حمله خواهیم کرد. جامعه جهانی به شدت اعتراض کرد. ژاک شیراک طی بیاناتی فرمودند: L'énergie atomique est notre juste prouvé  (ترجمه: انرژی هسته ای حق مسلم ماست)!!!!

سوم)
دیروز: دریغ است که ایران ویران شود / کنام پلنگان و شیران شود
امروز: دریغا که ایران ویران بشد / کنام شغالان و موشان بشد

چهارم) یکی از فواید وبلاگهای گروهی این است که وقتی خواننده نداریم٬ خودمون می تونیم قربون صدقه هم بریم! چهارشنبه سوری مبارک!

کلی حرف

اول: جا دارد از google‌ و این نرم افزار محشر google desktop تشکر کنم. چند روز پیش دنبال یک فایل ccd می گشتم. به ضرب سه کاراکتر و قبل از آنکه دستم را از روی صفحه کلید بردارم روی کامپیوترم پیدایش کرد. الهی دردش بخورد روی سر سیستم search‌ ویندوز. این سگ ویندوز هم که موقع جستجو می آید، به جای آنکه شامه اش قوی باشد، چشماش قشنگه!

دوم: امسال روز درختکاری از هر سال خنده دار تر بود. هر درختی که مسئولان می کاشتند،‌پوزخندی بر لب می آمد که شما اگر راست می گویید،‌جلوی قطع شدن آن چند هزار درخت را توسط شهرداری تهران می گرفتید!

سوم: من با این آقاهه که رئیس کمیته امداد است هیچ خصومتی ندارم. اصلاً هم نمی خواهم حرف سیاسی بزنم، اما اکیداً از نظر تجاری توصیه می کنم در این روزهای جشن نیکوکاری یا اصلاً اجازه ندهند توی تلویزیون ظاهر شود یا فقط از رادیو پیام بدهد. برای تلویزیون می توانند از معاونت های لاغرتر و کمتر فربه استفاده کنند که مردم خدایی نکرده با مقایسه ابعاد ایشان در قبل و بعد از انقلاب فکر نکنند پول مستمندان در راه های دیگری خرج می شود. باز هم تاکید می کنم. قصدم توهین نیست. به هر حال ایرانی ها در سنین بالا چاق می شوند.

چهارم: این دکورهای شبکه چهار و شبکه قرآن که در برنامه های مذهبی استفاده می کنند، باید اعتراف کنم واقعاً زیبا هستند. آدم کل تاریخ تاثیر متقابل اسلام و ایرانیان جلوی چشمش می آید (ارتباط این مساله را با علاقه مندی های جدید بنده که به کاشی کاری مساجد رو آورده ام،  هم شدیداً تکذیب می کنم) اما یک مساله را دقت کرده اید؟ اکثر آدمهایی که می آیند توی این دکورها و پس زمینه ها حرف می زنند چقدر با آن زیبایی ها نامتناسب هستند. کاش یک حدیث هم داشتیم که آراستگی من الایمان...

پنجم: ببینم این بروبچ فوتبال دوست کی می خواهند بفهمند فوتبال یک مساله سیاسی است و نزدیک چهارشنبه سوری که هر بچه چهارتا بمب و ترقه توی جیبش است، نتیجه فوتبال استقلال و پیروزی الزاماً باید مساوی شود. این دو تیم اخیراً بیست بار مساوی کرده اند، نمی دانم چرا فکر می کردید برای بیست و یکمین بار،‌آن هم وقتی دستور داشتند حتماً مساوی کنند، ممکن بود نتیجه دیگری به دست دهند؟ پوز کسانی که رفته بودند شب توی استادیوم صد هزار پسری خوابیده بودند، بد جوری خورد.

ششم: چه رمانی بنویسد این خانم سیمین بهبهانی،‌ مخصوصاً حالا که یک کتک مفصل هم از دست سرباز ترکه ها خورده! روز زن کوفتتان باد!

هفتم: من از بچگی از این کارتون دخترک کبریت فروش و اون دختره بند انگشتی متنفر بودم. آخه برای بچه اینجوری فضای سیاه ترسیم می کنند. خیلی خوشحالم که دیگر از دست این کارتونها نجات پیدا کردیم. چرا؟ خوب معلوم است: چون هانس کریستین آندرسن دانمارکی است دیگر!! کیف کردید؟ تازه در همینجا دستور می دهم دیگر آن کارتون مزخرف شاهزاده خوشبخت (همان پرستو که از یک مجسمه طلا می کند و می برد به فقرا می داد، آخرش هم از سرما مرد) پخش نشود. چرا؟ خوب معلوم است: چون اسکار وایلد همجنس باز بوده. این را که همه می دانند! (استفاده ابزاری از سیاست چه حالی می دهد!!!)

هشتم: در اینجا جا دارد مثل داریوش کاردان که کلی انتقادهای آبکی می کند، بعد یکی دوتا فحش هم به آمریکا و وزیر خارجه آنها می دهد، که پاچه خواری هم کرده باشد و اجازه پخش هم گرفته باشد، بنده هم لازم است عرض کنم: انرژی هسته ای حق مسلم ماست! مرگ بر آمریکا! مرگ بر روسیه! مرگ بر دانمارک! مرگ بر اسرائیل! مرگ بر انگلیس! مرگ بر چین! مرگ بر نروژ! مرگ بر هلوکاست! مرگ بر صدام یزید کافر!

 

 

فلسفه اصالت سولاخ

دیدم جای مقالات فلسفی در این وبلاگ خالی است٬ گفتم دست به کار شوم!

سوراخ چیز بسیار بسیار مهمی است. بسیار مهمتر از آنکه فکرش را بکنید. در فرهنگ معین ذیل کلمه سوراخ آمده است: سولاخ، رخنه، منفذ، شکاف، معبر و معادل پهلوی آن سوراک یا سوفراک ذکر شده است که خود به تنهایی اثبات کننده اهمیت این مفهموم عمیق است. دقت کنید که زبان پهلوی به واژگان بسیار بلند تمایل دارد که خود شاید نشات گرفته از الفبای ناقص آن باشد (بحث در این مورد بماند برای بعد که اگر عمری باقی بود دلایل بسیار متقنی در خصوص آن دارم) در این زبان مادران کودکان خود را با نامهای پنج هجایی و بیشتر صدا می زدند و اشیا روزمره نیز از این قاعده مستثنی نبود. تنها آنچه نام کوتاه می یافت که کاربردی بالاتر از حد معمولی می داشت و واژه دو بخشی سوراک خود نشانگر کاربرد و اهمیت ژرف این واژه است.

سوراخ قبل از هرچیزی، یک "چیز" نیست، آن نشاندهنده "عدم" است، نشاندهنده "بی چیز" و "نا چیز" است. تکه ای است از دنیای پر رمز و راز عدم در دنیای ما. گوشه ای از خائوس Chaos است. یک شی با به بیان بهتر یک لاشی است که اساساً متعلق به دنیای ما نیست اما نقشی آنچنان عظیم در این دنیا بازی می کند که به قول نیچه "آیینه ای دیدم که جهان و زندگی و طبیعت خودم، با عظمت ترس آوری در آن پدیدار بود." شاید نتوان اثبات کرد که "گل تکه ای از بهشت در دنیای ماست" اما در اینکه "سوراخ بخشی از دنیای عدم در جهان ماست" شکی وجود ندارد.

اشیائی وجود دارند که یکسر از سوراخ ساخته شده اند و ابزارهایی نیز هستند که بدون سوراخ به هیچ کار نمی آیند. غربال نمونه ای از ابزاری است که یکسر از سوراخ ساخته شده است. بی شک هیچ کس غربال را برای بندهای آن یا حلقه دور آن نمی خواهد. آنچه غربال را غربال می کند همانا سوراخهای آن است و بس. سوزن و نمکپاش نیز دو ابزارند که بی سوراخ میله ای حقیر یا ظرفی بیمصرف بیش نیستند.

سوراخ ممکن است زندگی ببخشد یا مرگ بیاورد: سوراخی که هوا را به شش می رساند، اگر لحظاتی بسته شود، جانداری از دنیای وجود به دنیای عدم می رود و اگر سوراخی که در لایه اوزون پدید آمده، بسته نشود، تمامی "موجودات" به "عدمات" تبدیل می گردند.

سوراخ، عشق یا نفرت به همراه می آورد: سوراخهایی که مانتو می پوشند و در خیابانهای راه می روند، چه عشقها و نفرتهایی را موجب شده اند و چه احساساتی را در شاعران و نویسندگان بر انگیخته اند. بی شک ادبیات یکسره مدیون سوراخ است.

اما آنچه در این مقاله، این حقیر قصد پرداختن به آن را دارم، هیچیک از سوراخهایی که ذکر آنها رفت، نخواهد بود.

 

ادامه دارد...

رقص جنون

بهار بود بر دیواری نوشته شده بود :

«گوسفند زنده با قصاب »

                     **************

حراج زندگی با مرگ ٬

                           در مجمر پر های و هوی زمانه

                           شقاوتی جاهلانه ٬ صادقانه !

مدح سلاخ

             به گاهواره طنین نگاه در مسلخ جدایی

                                                                 تکبیر !

با بوی خون و رقص جنون 

                                   عیشتان فزون !

 

 

خیلی باحالیم

دیروز در تاکسی نشسته بودم. راننده رادیو را روشن کرد: «استانداران باید با رسیدگی به اوضاع محیط زندگی مردم تلاش کنند این محیط متنوع با نشاط و شاداب باشد» بعد نوار کاستش را هول داد توی ضبط و یک آهنگ شاد پخش شد. یکی در تاکسی اعتراض کرد: «آقا!‌ یک هفته عزای عمومی اعلام شده.» راننده رادیو را خاموش کرد!!!!

* * *

پارسال عید که خواستم sms تبریک بفرستم، ۲۸ اسفند فرستادم، سوم فروردین به دست بروبچ رسید. دیروز مخابرات اعلام کرد:‌تا سه هفته دیگر تمام موبایلها sms دار می شوند و هزینه راه اندازی آن ۲۰۰۰ تومان است که در قبض منعکس می شود. سه هفته دیگر عید است. عیدتان مبارک!

* * *

وزیر بهداشت بعد از پاکسازی خیابان ناصر خسرو از دستفروشان دارو اعلام کرد: ۹۵ درصد داروها تقلبی بودند و از آب جوی پر شده بودند! در ضمن اعلام کرد:‌اکثر داروها بلافاصله بعد از ورود به داروخانه ها، نایاب شده و از ناصر خسرو سر در می آوردند. ببخشید! اینها دارو را از مراجع رسمی می دزدیدند و در خیابان عرضه می کردند حالا معلوم شده همان داروها از جوی آب پر شده است. اَه! اَه! اَه! عمرا دیگه شربت سینه بخورم و آمپول پنی سیلین بزنم.

* * *

دقت کرده اید:
رقص بد است اما حرکات موزون خوب است.
آواز بد است اما سرود خوب است.
شیرینی دانمارکی بد است اما شیرینی گل محمدی خوب است.
نوروز بد است اما عید خوب است.
سیزده بدر بد است اما روز طبیعت خوب است.

به جون خودم خیلی باحالیم!