آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

تابوت شیشه ای

در عرض ده روزی که گذشت صدا و سیما سه چهار تا فیلم خوب٬ قابل تامل و قابل تحمل پخش کرد. باجه تلفن (جوئل شوماخر [که شایان در موردش صحبت کرد])٬ مترسک (جری شاتزبرگ)٬ قاپزنی (گای ریچی) و ماشین کار (براد اندرسون) ...

 

استیو شپرد (کالین فارل) یک مشاور سطح پایین رسانه ای [کسی که همیشه در حال دروغ گویی است] در یکی از خیابان های نیویورک متوجه زنگ تلفن عمومی می شود و از سر کنجکاوی گوشی را برمی دارد. آن طرف خط یک قاتل زنجیره ای استیو را تهدید می کند که در صورت قطع کردن تلفن٬ از یکی از پنجره های رو به خیابان با اسلحه دوربین دار٬ او را می کشد. بعد از مدتی پلیس که از ماجرا بی خبر است به خاطر حرکات مشکوک استیو باجه تلفن را محاصره می کند...

باجه تلفن فیلمی با مایه های روان شناختی آمیخته با تعلیق ساخته جوئل شوماخر و نوشته لری کوهن است. کوهن جایی گفته: بیست سال این ایده را در ذهنم داشتم که چطور می توان فیلم نامه ای نوشت که در آن بازیگر مجبور باشد کل فیلم در باجه تلفن یک خیابان شلوغ حبس شود؛ درست مثل اینکه در یک تابوت شیشه ای قرار گرفته است. در سال ۲۰۰۳ وقتی کوهن ایده اش را کامل کرد٬ تمام شرکت های بزرگ فیلم سازی هالیوود به دنبال خرید امتیاز این فیلم نامه بودند و در نهایت استودیوی فاکس موفق شد آن را کسب کند. فیلم با چهار دوربین همزمان فیلمبرداری شده که دوربین های روی دست به تعلیق فضا کمک زیادی کرده است. صرف نظر از کارگردانی خوب شوماخر٬ بازی فارل در نقش استیو شپرد٬ بیشتر بار فیلم را به دوش می کشد.
توصیه می کنم دیدن نسخه اصلی فیلم (با صدای کیفر ساترلند در نقش قاتل) را از دست ندهید.

فیلم مترسک (جری شاتزبرگ) یک فیلم جاده ای قابل تامل با بازی های خوب آل پاچینو و جین هکمن است که از سینما یک پخش شد.

سینما چهار هم فیلم قاپ زنی (گای ریچی) را نشان داد. ریچی از طرفداران سینمای تارنتینو و اکشن های خاص او است. کافی است فیلم قاپ زنی را با داستان های عامه پسند (pulp fiction) ساخته تارنتینو مقایسه کنید.

و در پایان ماشین کار (براد اندرسون) که از سینما ماورا پخش شد. ماشین کار که محصول اسپانیا است٬ برای کسانی که فیلم های یادآوری٬ بی خوابی (کریستوفر نولان) و باشگاه مبارزه (دیوید فینچر) را دیده اند٬ حرف جدیدی برای گفتن ندارد. این فیلم به نوعی می تواند برداشت آزادی از جنایت و مکافات باشد و این که عذاب وجدان می تواند انسان را تا کجا پیش ببرد. جالب ترین نکته در مورد فیلم این است که بازیگر اصلی (کریستین بیل) برای فیلم ۳۴ کیلو وزن کم می کند.

متعدد

نخست: دیشب تلویزیون فیلمی داد که فقط 4-5 لوکیشن داشت، 95 درصد صحنه خارجی و در نور روز بود، در رده اکشن محسوب می شد، اند روانشناسی بود، آدم را میخکوب می کرد و فکر کنم بودجه اش 1500 تومان بود! منظورم فیلم باجه (Phonebooth) است. نتیجتاً منصور باید ما را دریابد. منصور....

دوم: دانلود بابا لنگ دراز تمام شد. شرلوک هولمز را هم که دانلود کرده بودم. یک مجموعه مستند خفن (Nova) هم به مجموعه دانلودها اضافه شد، اخیراً هم ممول را به زبان اسپانیایی پیدا کرده ام که در حال دانلود است. زنده باد تورنت. دارم برای خودم یک تلویزیون ملی راه می اندازم!!! تلویزیونی که کسی با سانسور به شعورم توهین نمی کند. با کمال میل به هر نحوی که بشود این مجموعه ها را با دوستان به اشتراک می گذارم.

سوم: از طرح ساماندهی وبلاگها با خبر شدیم. خندیدیم.

چهارم: اینطور که پیش می رود روزی تمام اینترنت فیل تر می شود. برای آن روز مبادا، چند هزار کتاب در زمینه های مختلف دانلود کرده ام که 150 سال طول می کشد تا همه را سرسری بخوانم. این را می گویم که شما هم به فکر آن روزها باشید و اگر اینترنتی 24 ساعته دستتان افتاد، رٌسش را بکشید تا دیر نشده.

پنجم: کسی نیست به ادبیات عشق بورزد و در راه ادبیات و برای اعتلای آن در کشورمان، این محمد رضا سرشار را بکشد؟!!!! بعداً توضیح می دهم.

...

 

بی خود از وسوسه های شب و ...

                                                دلگیر سکوت ٬

می گریزد ز همه مرغ مهاجر شب و روز

می رود تا ته لالایی یک رود صبور

می نشیند به هوای عطش عمق درخت

دل به آغوش نسیم ٬

                           باد در بال و پرش می لولد ...

شب که تاب غم تنهایی داشت

آسمان را به ستور مه خود وا می داشت

سوز و سرما به سکونش ”هی“ زد

چه به خود آمدنی ...

”وای چه افسون شده ای ست این دنیا !“

غرش ابر به ماه ٬

                       رقص باد و باران ٬

                                               آسمان در غوغا .

بی رمق بود ولی ...

 

توبه ! (داستان کوتاه)

گناهکاری توبه کرد . برای اینکه به عهد خود وفادار باشد ، قسم خورد هر بار که گناهش را تکرار کرد ، تکه ای از بدنش را قطع کند .فردای آن روز پلیس بدن بی سرش را پیدا کرد.

قربانت

...و آنگاه ابراهیم فرزندش را به قربانگاه آورد و تیغ بر گلوی او نهاد ،

ناگاه ندا آمد که :

 

 

 « ای ابراهیم ! تو در مقابل دوربین مخفی هستی. »


شوخی بود؛ به کسی برنخوره! واقعا گذشتن از فرزند در راه "او" خیلی مردی میخواد.

 

ای بابا چی میگم؟ شما که پدر نیستید بفهمید.

میم مثل ملاقلی پور

رسول ملاقلی پور را می توان به 2 دوره ی فیلم سازی تقسیم کرد. اول، دوره ای که فیلم کاملا جنگی می ساخت و دوم، دوره ای که سعی کرد از نمایش جنگ به صورت مستقیم دور شده و به ساخت فیلم های اجتماعی روی بیاورد.
دوره دوم فیلم سازی ملاقلی پور، ساخت فیلم های نسل سوخته، قارچ سمی، مزرعه پدری و میم مثل مادر را به همراه داشت. فیلم هایی که شروع جدیدی برای یک فیلم ساز روتین بود. برای نمونه، سبک بصری در میانه های فیلم قارچ سمی (جدا از فیلم نامه) به اندازه ای خوب از کار در آمده بود که به نام ملاقلی پور جلوی عنوان کارگردان شک می کردی.
اما این سیر تحولی در همان نقطه ایستاد و رو به سقوط گذاشت. اصرار بی مورد ملاقلی پور به نمایش اثرات جنگ بر نسل سوم (دنباله روی از حاتمی کیا) و مشکلات اجتماعی، فیلم های او را به کمپلکسی آشفته از پریشان گویی های کارگردان، تبدیل کرده است. این موضوع را می توان به وضوح در فیلم میم مثل مادر مشاهده کرد.
میم مثل مادر قصد داشته نبض مخاطب را در دست بگیرد و او را با قهرمان فیلم هم درد کند ولی در عوض درامی را پیش رو قرار داده که حتی به اندازه ی فیلم های سینمای بالیوود (فیلم هندی) روی مخاطب تاثیر نمی گذارد. اگر پروسه حذف اضافات روی فیلم انجام شود، می بینیم که در انتها هیچ صحنه ای باقی نخواهد ماند. شخصیت پردازی ضعیف در فیلم کاری کرده که می توان تمام شخصیت ها و نقش هایشان را با هم عوض کرد (نقش سپیده در فیلم می تواند به جای شیمیایی شدن، سرطان بگیرد [و یا حتی ایدز] یا می توان نقش سپیده را با فرشته [زن خیابانی] عوض کرد، بدون این که به قصه لطمه ای بخورد). این فیلم، بیشتر به یک درام اغراق شده و کمیک می ماند [برای مثال سکانس افتادن سپیده و شکستن آمپول ها].
فیلمی که از دید طرفدارانش جای فیلم مادر (استاد علی حاتمی) را گرفته و چهره مادر نوین را نشان می دهد!!! تماشای یک صحنه از فیلم مادر، برای جواب به این گروه کفایت می کند. صحنه داخلی که مادر آخرین سفارش ها را در شب قبل از مرگ خود به بچه ها می کند. ناگهان برق قطع می شود و همه نگران مادر، برای روشن کردن کبریت به این طرف و آن طرف می روند و این صحنه کات می شود به نمای مادر در حالی که فانوس و عصا به دست [با آن ترکیب بندی و نورپردازی خیره کننده] از ما به آرامی دور می شود ...