آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

پیرمرد

پیرمرد بساطش رو تو دهنه بازار پهن کرده بود. چهار پنج قلم جنس می فروخت : جوراب  و زیر پیراهن و لیف و کیسه حمام .

تا اینجاش عادی بود . نکته غیرعادی ، چشمای پیرمرد بود.

بهش گفتم : لیفها چند؟  گفت : یکی چارصد.  گفتم : یه دونه بر میدارم .

یه هزاری بهش دادم وگفتم : این هزار تومنه  -  خودش که نمی دید -  

از جیب پیرهنش یه صدی درآورد. پرسید: این صد تومنه ؟ گفتم : آره.

یه پونصدی هم از جیب شلوارش درآورد. باز پرسید : اینم پونصده ؟ گفتم : آره.

تو را دوست می دارم

سانسور مسخره فیلم دلشدگان استاد علی حاتمی (که فیلم را به آثار دادائیسم شبیه کرده بود و یک مشت آدم ساز به دست را نشان می داد که معلوم نبود چرا از این طرف به آن طرف می روند) کار جدیدی در صدا و سیما نبود اما وقتی شعری از پل الوار فرانسوی (شاملو در کتاب همچون کوچه ای بی انتها آن را بسیار زیبا ترجمه کرده) در یکی از سریال ها، از دهان یکی از بازیگران خوانده شد، صدا و سیما نشان داد که قادر است ادبیات را به راحتی مسخ کند؛
حیفم آمد که شعر اصلی را نخوانید:

تو را دوست می دارم
تو را به جای همه زنانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیسته ام دوست می دارم
برای خاطر عطر گسترده بیکران و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب می شود،برای خاطر نخستین گل ها
برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمی رماندشان
تو را برای خاطر دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه زنانی که دوست نمی دارم دوست می دارم.
جز تو ، که مرا منعکس تواند کرد؟من خود،خویشتن را بس
اندک می بینم.
بی تو جز گستره بی کرانه نمی بینم
میان گذشته و امروز.
از جدار آینهَ خویش گذشتن نتوانستم
می بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آنگونه که لغت به لغت از یادش می برند.

تو را دوست می دارم برای خاطر فرزانگیت که از آن من
نیست
تو را برای خاطر سلامت
به رغم همه آن چیزها که به جز وهمی نیست دوست می دارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی دارم
تو می پنداری که شکی ،حال آنکه به جز دلیلی نیستی
تو همان آفتاب بزرگی که در سر من بالا می رود
بدان هنگام که از خویشتن در اطمینانم.

(پل الوار)

آینده !

ببین چگونه من
ز ترس روزهای بعدتر
روزهای رو به رو
روزهای سردتر
روزهای حال را
ز یاد برده ام
ببین چگونه پیش تر ز مرگ

مرده ام !

"نسرین اوجاقی" - نقل از وبلاگ عاشقانه