آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

حسرت همیشگی !

حرفهای ما هنوز ناتمام...

تا نگاه می کنی:
                 وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی  !

پیش از آنکه با خبر شوی

لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود

آی...

ناگهان 
           چقدر زود
                         دیر می شود!   

"قیصر امین پور"

شاید چند روز دیگر


امروز موبایل را برداشتم و به شماره ای که مدتی است زیر یکی از سریال های فاخر رسانه فاخر، بدجوری روی اعصابت نوسان می کند پیامک زدم و در مورد فلسفه نئوکانتی سخنرانی کردم.

بعد روی موبایل بالا آوردم و فهمیدم که به زودی با این بیماری نمره A خواهم مرد؛ حالا آن مرد با آن قیافه مضحک، هر چقدر دلش می خواهد تخم نمکی فلان میوه را بخورد و ذوق کند.


سرزمین مادری

زان پیشتر که از سر ما آب بگذرد
با ناخدا بگوی که از خواب بگذرد

این کشتی شکسته در این تندباد سخت
آخر چگونه از دل گرداب بگذرد

ای سرزمین مادری، ای خانه ی پدر
یادت چو آتش از دل بی تاب بگذرد

ترسم که چاره ای نکند نوش دارویی
زین موج خون که از سر سهراب بگذرد

گر همچو رعد، نعره برآریم همزمان
کی خواب خوش به دیده ی ارباب بگذرد 

 

"فریدون مشیری"

B&W

Lost in Black and White photos 


* با اجازه منصور خان ، من نظرم را به جای بخش نظرات اینجا می نویسم . 

عکس های بسیار زیبایی هستند ، که من چند تایی بیشتر می پسندم :

  1. Alin Ciortea : پسر بچه ای که از کنار پنجره یک زیرزمین به بالا نگاه می کند. 
  2. Elliott Erwitt :پسربچه ی دیگری که از پشت شیشه ترک خورده ی اتومبیلی بیرون را مینگرد. 
  3. Santosh Korthiwada :نگاهی پر از اندوهی ژرف در پشت روزنه ی دیوار . 

"نادر"