آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

تو نیستی

تو نیستی

اما من برایت چای می‌ریزم

دیروز هم

نبودی که برایت بلیت سینما گرفتم

دوست داری بخند

دوست داری گریه کن

و یا دوست داری

        مثل آینه مبهوت باش

             مبهوت من و دنیای کوچکم

دیگر چه فرق می‌کند

باشی یا نباشی

من با تو زندگی می‌کنم



شعر از: رسول یونان


=================================

پ.ن. با تشکر از نادر که رسول را به من یادآوری کرد

638

گفتم:جغدی که از تاریکی بترسد جغد نیست،خرچنگ است.


منقار دارد که داشته باشد


نمیدانم چرا گفتم

الکی هم گفتم

خواستم خیال کند دارد کنار کسی راه میرود که بلد است حرفهای عجیب بزند


بعد فکر کردم هر خرچنگی میداند جغدها چقدر بی پدر مادرند

خواستم خیال کنم بلدم فکرهای عجیب بکنم


یک دفعه دیدم یک نره جغد بی پدر مادر،ماده خرچنگ لاغری را گرفته،ببرد برای شام پسر بی پدر مادرترش که از تاریکی میترسد


یک هوهویی هم کرد که غلط کرده ای بی پدر مادر ناموس دزد

بعد هم حتما فکر کرده من تا صبح میروم فکر میکنم از کجا فهمیده این بچه شوهر دارد


بی پدر مادر نمیداند تا صبح چه کارها که نمیشود کرد با جنس دزدی

بی پدر مادر است دیگر


بعد انگار تازه یادم افتاده باشد همین قضیه دزدی و تا صبح را..پرسیدم:

پس اینها که شبها به جای تولید مثل، شکار میکنند چرا نسلشان منقرض نمیشود؟


یک تیر و دو نشان مثلا

که هم ببینم به کاهدان نزده باشم

هم اگر نزده ام بدان که من خیلی عجیبم و ارزشش را دارم و اینها


یکی از این تکانها داد به موهایش که بروید کنار از جلو چشمانم ببینم

چه بگویم که فقط خوشگل خشک و خالی به نظر نرسم


بعد شروع کرد هر چه کلمه عجیب غریب بود ردیف کرد که من حتی گوش هم نکردم

خواستم در گوشش بگویم کی میخواهی بفهمی هر چه احمقتر بهتر؟


یادم افتاد دزدی که به کاهدان بزند صد شرف دارد به کسی که نان خودش را آجر میکند


گفتم: از آن طرف خرچنگی که موقع به هم خوردن قیچی هایش از ترس چشمانش را ببندد خرچنگ نیست اصلا،جغد است

یک طرفی راه میرود،برود


شورش را در آورده بودم

شورش را در آورده بودم که در آورده بودم!

به هیچ خرچنگ و جغدی هم مربوط نیست


یک دفعه چیزی پایم را گاز گرفت


نگاه که کردم دیدم شوهر خرچنگ توی منقار جغد بی پدر مادر بالای درخت گوشت پایم را گرفته و چشمهایش را محکم به هم فشار میدهد


آن یکی قیچیش را هم چلق چلق به هم میزند که جغد بی پدر مادر زنم را پس بده


خواستم اول حالیش کنم این زن بغل دستیم زنش نیست و زن دندانپزشک خودم است

بعد بروم سرغ آن جغد بی پدر مادر جلوی سر و همسرش بگویم حالا ناموس دزد منم یا تو


دیدم الان است که داروخانه ها ببندند

گفتم: طفلک دخترت این قدر شن بازی کرده از خستگی خوابش برده عقب ماشین

برویم برایش چیپس بخریم تا مغازه ها نبسته اند


گفت: دستش هم خراش برداشته برویم داروخانه چسبی چیزی برایش پیدا کنیم

سر راه یکی دیدم


من به کاهدان نزن ترین دزد دنیا هستم


بعد یکی از این تکان ها داد به موهایش که معنیش را نه جغد بی پدر مادر فهمید نه خرچنگ ترسو


و


نه


حتی


من





فرشید سلطانی آرانی

٣ و ۴ دی ماه ١٣٨٩

منبع: Acetaminophen

جاذبه

درخت دافعه دارد که سیب می افتد 

وگرنه هیچ سقوطی نشان جاذبه نیست 

 

 

شاعر: گمنام

زیباترین روز (شعر)


زیباترین روزهایمان را

هنوز ندیده ایم
و زیباترین واژه ها را
هنوز برایت نگفته ام...

ناظم حکمت


* منبع : rapsody avenue

فاصله (شعر)

ین دستی که منم 

                    تا دستی که تویی 

  

شهری بزرگ فاصله افتاده 

 

با خیابانهای شلوغ  

 

با پلهای بسیار  

چهار رد پا بر سنگفرش پیاده روهایش  

   

که دیگر قد پای هیچ کس نیست.


منبع : استاره

شاید ...


.. باور می کنید این جا در این شبه جزیره، مه حتا اتاق مرا هم پر کرده است و اگر همین طور غلیظ

بشود، من دیگر تو را در قاب عکس کوچک روی میزم نخواهم دید؟ شاید در مه گم بشوم.


از "پیراهن گمشده هِدا گابلر"، نوشته اصغر عبداللهی نقل از وبلاگ راز سر به مهر