آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

دلتنگی آدمی !

 دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای می خواند

رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد

و هر دانه برفی به قطره اشکی نریخته می ماند.

سکوت!

سرشار از سخنان ناگفته است

از حرکات ناکرده!

اعتراف به عشق های نهان

و شگفتی های به زبان نیامده.

در این سکوت حقیقت ما نهفته است

حقیقت تو!

و من! 

"احمد شاملو"

آی آدم ها !

 به مناسبت تولد نیما ، ۲۱ آبان : 

آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب دارد می سپارد جان
یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید
آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید
آن زمان که تنگ می بندید
بر کمرهاتان کمربند

در چه هنگامی بگویم من
یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان قربان
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید
نان به سفره جامه تان بر تن
یک نفر در آب می خواند شما را
موج سنگین را به دست خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را ز راه دور دیده
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابیش افزون
می کند زین آبها بیرون گاه سر گه پا
آی آدم ها که روی ساحل آرام ، در کار تماشائید !
موج می کوبد به روی ساحل خاموش
پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده ، بس مدهوش
می رود نعره زنان. وین بانگ باز از دور می آید :
” آی آدم ها .. “

و صدای باد هر دم دلگزاتر
در صدای باد بانگ او رساتر
از میان آبهای دور یا نزدیک
باز در گوش این نداها
” آی آدم ها… “

پاییز

پاییز جان ! چه شوم ، چه وحشتناک
رفتند مرغکان طلایی بال
از سردی و سکوت سیه خستند
وز بید و کاج و سرو نظر بستند
رفتند سوی نخل ، سوی گرمی
و آن نغمه های پاک و بلورین رفت
پاییز جان ! چه شوم ، چه وحشتناک
اینک ، بر این کناره ی دشت ، اینک
این کوره راه ساکت بی رهرو
آنک ، بر آن کمرکش کوه ، آنک
آن کوچه باغ خلوت و خاموشت
از یاد روزگار فراموشت
پاییز جان ! چه سرد ،‌ چه درد آلود
چون من تو نیز تنها ماندستی
ای فصل فصلهای نگارینم  

سرد سکوت خود را بسراییم
پاییزم ! ای قناری غمگینم 

"مهدی اخوان ثالث"

زخمه‌های ِ درد

کاش می‌شد
تمامی ِ دست‌نوشته‌ها
تمامی ِ عکس‌های ِ رنگ‌وروی‌باخته
تمامی یادگارهای ِ چینی و چوبی و کاغذی
و تمامی ِ یادهای ِ اندوخته از روزگار دور و نزدیک را،
که چونان آیه‌های ِ خاکستری ِ درد
و آهنگ ناخوش و گوش‌خراش ِ سازی ناکوک
بر روح و جان زخمه می‌زنند،
در باران شست

تا نماند هیچ خط و هیچ نشان
از گذشته و رفته
از خرابه‌های ِ افسوس
از تپه‌های ِ پلشتِ و زرد دروغ

تا نماند هیچ
جز زلاله‌های‌ ِ خیس ِ باران
در گذرگاهِ رنجور تن و جان  

منبع : سایت Baoba

ذهنیت ها !

کسانی که میتوانند تو را به چرندیات معتقد کنند، میتوانند تو را مجبور به انجام کارهای وحشیانه کنند.  "ولتر"
پیامبرانی که مسلح شدند، پیروز شدند، و پیامبرانی که سلاح نداشتند از یادها رفتند.  "ماکیاولی"
وقتی من بچه بودم هرشب از خدا میخواستم که یک دوچرخه به من بدهد، سر انجام فهمیدم که کار خدا اینجوری نیست، بنابر این رفتم و یک دوچره دزدیدم و از آن پس هرشب از خدا میخواستم که من را ببخشد.  "ارنو فیلیپ"
جامعه گوسفندی لایق حکومت گرگان است .   "برتراند راسل"
اگر مردم فقط بخاطر ترس از تنبیه شدن و یا به امید پاداش گرفت خوب هستند، حقیقتا باید خیلی متاسف باشیم.  "آلبرت انیشتن"
تعریف ایمان: صبر نکردن برای درک اینکه چه چیز صحیح است.  "فردریش نیچه"
من باور دارم هردو ما بیخدا هستیم. من تنها به یک خدا کمتر از تو اعتقاد دارم. وقتی که بفهمی چرا تمامی خدایان دیگر را رد کرده ای و فقط یک خدا را قبول کرده ای، خواهی فهمید که من خدای تو را رد میکنم.  "استفن روبرتز"


من به کسانی که خوب میدانند خدا از آنها میخواهد که چکار کنند اعتماد ندارم، زیرا من فهمیده ام که آنها همیشه امیال خود را با امیال خدا یکی میدانند. "سوزان انتونی"

 

منبع : بی خدایان