آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

هر چه هستی باش!

با توام
       ای لنگر تسکین!
ای تکان‌های دل!
                    ای آرامش ساحل!

با توام
       ای نور!
               ای منشور!
ای تمام طیف‌های آفتابی!
ای کبودِ ارغوانی!
                      ای بنفشابی!

با توام ای شور، ای دل‌شوره‌ی شیرین!
با توام
      ای شادی غمگین!
با توام
      ای غم!
              غمِ مبهم!

ای نمی‌دانم!


هرچه هستی باش!
                            اما کاش...
نه، جز اینم آرزویی نیست:

هر چه هستی باش!
                              اما باش!

                                                                             * قیصر امین‌پور *


سپندارمذگان مبارک !

 

صدا وسیما در تقابل با خسرو گلسرخی !

در مورد سیاست های صدا و سیمای ملی جمهوری اسلامی ایران من چیزی ننویسم بهتره ، چون میگن انچه عیان است چه حاجت به بیان است . فقط این سخنان نقل از سایت نقطه ته خط هستش . لینک دانلود فیلم رو هم داره من گرفتم . به هر حال فیلم رو من دارم .

قسمت‌های سانسور شده دفاعیات دادگاه خسرو گلسرخی:

«... اتهام سیاسی در ایران، این است. زندان‌های ایران پر است از جوانان و نوجوان‌هایی که به اتهام اندیشیدن و فکر کردن و کتاب خواندن، توقیف و شکنجه و زندانی می‌شوند.

آقای رییس دادگاه! همین دادگاه‌های شما آنها را محکوم به زندان می‌کند. آنان وقتی که به زندان می‌روند و برمی‌گردند دیگر کتاب را کنار می‌گذارند و مسلسل به دست می‌گیرند.

باید به دنبال علل اساسی گشت. معلول‌ها ما را فقط وادار به گلایه می‌کنند. چنین است که آنچه ما در اطراف خود می‌بینیم فقط گلایه است.

در ایران انسان را به خاطر داشتن فکر و اندیشیدن محاکمه می‌کنند. چنان‌که گفتم من از خلقم جدا نیستم، ولی نمونه صادق آن هستم. این نوع برخورد با یک جوان، کسی که اندیشه می‌کند، یادآور انکیزیسیون و تفتیش عقاید قرون وسطایی است.

یک سازمان عریض و طویل تحت عنوان فرهنگ و هنر وجود دارد که تنها یک بخش آن فعال است، و آن بخش سانسور است که به نام اداره نگارش خوانده می‌شود. هر کتابی قبل از انتشار به سانسور سپرده می‌شود. در حالی که در هیچ کجای دنیا چنین رسمی نیست، و بدین گونه است که فرهنگ مومیایی شده که برخاسته از روابط تولیدی بورژوا کمپرادور در ایران است، در جامعه مستقر گردیده است و کتاب و اندیشه مترقی و پویا را با سانسور شدید خود خفه می‌کند. ولی آیا با تمام این اعمالی که صورت می‌گیرد، با تمام خفقان، می‌توان جلوی اندیشه را گرفت؟

آیا در تاریخ، شما چنین نموداری دارید؟ خلق قهرمان ویتنام نمونه صادق آن است. پیکار می‌کند و می‌جنگد و پوزه تمدن ب-52ی آمریکا را بر زمین می‌مالد!

در ایران ما با ترور افکار و عقاید رو به رو هستیم. در ایران حتی به زبان‌های بالنده خلق‌های ما مثل خلق‌های بلوچ، ترک، کرد اجازه انتشار به زبان اصلی را نمی‌دهند. چرا که واضح است آن چه باید به خلق‌های ایران تحمیل گردد، همانا فرهنگ سوغاتی امپریالیسم آمریکاست که در دستگاه حاکمه ایران بسته‌بندی می‌شود. توطئه‌های امپریالیسم هر روز به گونه‌ای ظاهر می‌شوند. اگر شما در زمانی که نیروهای آزادی‌بخش الجزایر مبارزه می‌کردند آن زمان را در نظر بگیرید، خلق الجزایر با دشمن خود رو در رو بود. یعنی سرباز، افسر و گشتی‌های فرانسوی را می‌دید و می‌دانست دشمن این است. ولی در کشور‌هایی نظیر ایران، دشمن مرئی نیست بلکه فی‌المثل در لباس احمد آژان، دشمن را فرو می‌کنند که خلق نداند دشمنش کیست!».

«...امپریالیسم در جوامعی مثل ایران، برای آن که جلودار انقلابات توده‌ای بشود، ناگزیر است که به رفرم‌هایی دست بزند. آقای رییس دادگاه! کدام شرافتمند است که در گوشه و کنار تهران مثل نظام آباد، مثل پل امام‌زاده معصوم، مثل میدان شوش، مثل دروازه غار، برود و با کسانی که یک دستمال زیر دارند صحبت کند و بپرسد: شما از کجا آمده‌اید، چه می‌کنید؟ می‌گویند: ما فرار کرده‌ایم! از چه؟ از قرضی که داشته‌ایم و نمی‌توانستیم بپردازیم.

اصلاحات ارضی، درست است که قشر خرده مالک را به وجود می‌آورد ولی در سیر حرکت طبقاتی است، این ماندنی نیست. خرده مالکی که با ماموران دولتی می‌سازد نزدیک‌تر است. ثروتمندتر است، آرام آرام مالک‌های دیگر را می‌خورد در نتیجه ما نمی‌توانیم بگوییم که فئودالیسم در ایران از بین رفته. درست است شیوه تولید دگرگون شده مقداری، ولی از بین نرفته. مگر همان فئودال‌ها نیستند که الان دارند بر ما حکومت می‌کنند، بورژوا کمپرادور، شرکت‌های زراعتی و شرکت‌های تعاونی که بیشتر به خاطر میلیتاریزه کردن ایران به کار گرفته شده تا کدخداها!».

این را هم در شروع سخنان اضافه کنید: «من قطره‌ای ناچیز از عظمت خلق‌های مبارز ایران هستم خلقی که مزدک‌ها و مازیارها و بابک‌ها، یعقوب لیث‌ها، ستارها و حیدر اوغلی‌ها، پسیان‌ها و میرزا کوچک‌ها، ارانی‌ها، روزبه‌ها و وارطان‌ها داشته است».

فجر !

از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی ، نه تاب سخن داریم


آوار پریشانی است ، رو سوی چه بگریزیم
هنگامه حیرانی است ، خود را به که بسپاریم

تشویش هزار آیا ، وسواس هزار اما
کوریم و نمی بینیم ، ورنه همه بیماریم

 

دوران شکوه باغ ، از خاطرمان رفته‌است
امروز که صف درصف ، خشکیده و بی‌باریم

دردا که هدر دادیم ، آن ذات گرامی را
تیغیم و نمی‌بریم ؛ ابریــم و نمی‌باریم

ما خویش ندانستیم ، بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید ؛ گفتیم که بیداریم


من راه تو را بسته ، تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست ، وقتی همه دیواریم

حسین منزوی

جوانمردی

مردی به ابراهیم ادهم رسید ،از وی پرسید: ای ابراهیم ! چون می کنی در کار معاش ؟

ابراهیم ادهم پاسخش داد : اگر چیزی رسد شکر کنم و اگر نرسد صبر کنم.

آن مرد ابراهیم را گفت : سگان بلخ نیز همین کنند ، که چون چیزی باشد مراعات کنند و دم جنبانند و اگر نباشد صبر کنند!

ابراهیم ادهم  مرد را پرسید : پس شما چگونه کنید؟

آن مرد گفت : اگر ما را چیزی رسد ایثار کنیم ، و اگر نرسد شکر کنیم.

 

تذکرة الاولیاء