آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

حقیقت و عدم خشونت

  • باید از گناه نفرت داشت نه از گناهکار . 
  • بسیار به جا و صحیح است که در برابر یک سیستم و دستگاه نادرست مقاومت شود و اساس آن مورد حمله قرار گیرد ، اما مقاومت کردن و حمله بردن به عامل این سیستم در حکم حمله کردن به نفس خویش است . 
  • منعی که از خارج تحمیل گردد به ندرت می تواند توفیق آمیز باشد اما موقعی که همین منع با اراده و از طرف خود شخص برقرار گردد مسلما نتایجی مفیدتر به بار می آورد . 
  • جدا عقیده دارم که آزادی که از راه خونریزی و فریب به دست آید ، آزادی نیست . 
  • بهتر است زندگی ما معرف ما باشد تا حرف ها و کلمات . 
  • من هیچ گناهی بزرگتر از این نمی شناسم که بی گناهان را به نام خدا زیر فشار قرار داد. 
  • در دنیا هیچ چیز نیست که آماده نباشم آنرا در راه وطنم فدا کنم جز دو چیز و فقط دو چیز و آن دو : حقیقت و عدم خشونت هستند . 
  • تاریخ به ما می آموزد آنان که حتی با مقاصد شریف از راه به کار بردن خشونت و زور متجاوزان حریصی را از میدان به در کرده اند به نوبه خویش دستخوش همان بیماری شکست یافتگان شده اند. 
  • به دست آوردن اسلحه اگر مستقیما از ترسو بود ناشی نشود تلویحاعنصری از ترس را دربردارد . 
  • نظریه عدم خشونت من هرگز نمی پذیرد که از مقابله با خطرات بگریزیم و عزیزان خود را بلادفاع رها کنیم . میان اعمال خشونت و گریز بزدلانه مسلما من خشونت را بر بزدلی ترجیح می دهم . 
  • به کار بردن نفرت در مقابل نفرت ، تنها موجب افزایش وسعت و عمق نفرت خواهد شد . 
  • "نقل از ماکس مولر :" تا وقتی کسانی هستند که حقیقت را باور ندارند دائما باید آنرا را تکرار کرد .  

 "مهاتما گاندی - همه مردم برابرند"

حضرت آقا غلط فرمودند !

نقل است در محفلی علمی در محضر یکی از علمای نجف فرعی فقهی مطرح می شود، طلاب و روحانیون بحث می کنند، در این میان روحانی جوانی از مریدان یکی از مراجع عالیقدر شیعه که با احترام تمام مراد خود را " حضرت آقا " خطاب می کرد،ورود به بحث کرده و می گوید : " حضرت آقا چنین می فرمایند ! " و عالم حاضر در مجلس بلا درنگ می گوید :" حضرت آقا غلط می فرماید ! " مرید- که " حضرت آقا " را می پرستید - بی هوش می شود! آب بر رویش می زنند و شانه هایش را می مالند تا به حال می آید، عالم از او می پرسد : نظر شما چه بود؟ مرید "حضرت آقا" می گوید: " نظر حضرت آقا چنین است" و عالم باز می گوید : " حضرت آقا غلط فرموده اند! " و مرید باز از حال می رود اما نه به آن شدت! او را به حال می آورند و برای بار سوم عالم می پرسد: چه فرمودید؟ و مرید آقا می گوید: " حضرت آقا چنین فرمودند!" و عالم ربانی برای بار سوم می گوید: " حضرت آقا غلط فرمودند ! " این بار روحانی جوان و مرید حضرت آقا از حال نمی رود و سرش را پایین می اندازد.عالم ربانی می فرماید : حال می توان به بحث و استدلال علمی پرداخت، آنگونه که شما " حضرت آقا " می گفتید، نه خود فکر می کردید و نه اجازه فکر به دیگران می دادید ، با یک جمله (" حضرت آقا " چنین فرمودند!) دهان همه را می بستید و مانع جریان و سریان فکر و اندیشه بودید، حال می توانید بدون تعصب، نظر خود و مراد خود را بیان کنید و نقد مخالف را بشنوید.

"دکتر مهدی خزعلی"

یادداشتی بر یک یقین !

نوشتار پراکنده زیر یادداشتی هایی که در حاشیه متن چاپ شده ی مطلبی با عنوان "توهم آگاهانه ی روشنفکران سبز" در وبلاگ "مرا آفرید آنکه دوستم داشت" نگاشته شده است و پس بر پراکندگی و بی نظمی منطقی آن به دیده تلنگری ذهنی و فردی بنگرید. در صورت امکان با مطالعه متن ذکر شده می توانید مفهومی هم برای این نوشته پیدا کنید:

ادامه مطلب ...

چگونه از عقاید احمقانه بپرهیزیم؟

برای پرهیز از انواع عقاید احمقانه ای که نوع بشر مستعد آن است، نیازی به نبوغ فوق بشری نیست. چند قاعده ساده شما را اگر نه از همه خطاها، دست کم از خطاهای ابلهانه بازمیدارد:

اگر موضوع چیزی است که با مشاهده روشن میشود، مشاهده را شخصاً انجام دهید. ارسطو میتوانست از این باور اشتباه که خانمها دندانهای کمتری از آقایان دارند با یک روش ساده پرهیز کند: از خانمش بخواهد که دهانش را باز کند تا دندانهایش را بشمارد. او این کار را نکرد چون فکر میکرد میداند. تصور کردن این که چیزی را میدانید در حالی که در حقیقت آن را نمیدانید، خطای مهلکی است که همه ی ما مستعد آن هستیم. من باور دارم که خارپشتها سوسکهای سیاه را میخورند، چون به من این طور گفته اند؛ اما اگر قرار باشد کتابی درباره عادات خارپشتها بنویسم، تا زمانی که نبینم یک خارپشت از این غذای اشتهاکورکن لذت میبرد، مرتکب چنین اظهار نظری نمیشوم.

اغلب موضوعات از این ساده تر به بوته ی آزمایش درمیآیند. اگر مثل اکثر مردم شما ایمان راسخ پرشوری نسبت به برخی مسائل دارید، روشهایی وجود دارد که میتواند شما را از تعصب خودتان باخبر کند. اگر عقیده مخالف، شما را عصبانی میکند، نشانه آن است که شما ناخودآگاه میدانید که دلیل مناسبی برای آنچه فکر میکنید، ندارید. اگر کسی مدعی باشد که دو بعلاوه دو میشود پنج، یا این که ایسلند در خط استوا قرار دارد، شما به جای عصبانی شدن، احساس دلسوزی میکنید، اغلب بحثهای بسیار تند آنهایی هستند که طرفین درباره موضوع مورد بحث دلایل کافی ندارند. بنابراین هنگامی که پی میبرید از تفاوت آرا عصبانی هستید، مراقب باشید؛ احتمالاً با بررسی بیشتر درخواهید یافت که برای باورتان دلایل تضمین کننده ای ندارید.

یک راه مناسب برای این که خودتان را از انواع خاصی از جزمیت خلاص کنید، این است که از عقاید مخالفی که دوستان پیرامونتان دارند آگاه شوید. وقتی که جوان بودم سالهای زیادی را دور از کشورم در فرانسه، آلمان، ایتالیا و ایالات متحده به سر بردم. فکر میکنم این قضیه در کاستن از شدت تعصبات تنگ نظرانه ام بسیار مؤثر بوده است. اگر شما نمیتوانید مسافرت کنید، به دنبال کسانی بگردید که دیدگاههایی مخالف شما دارند. روزنامه های احزاب مخالف را بخوانید. اگر آن افراد و روزنامه ها به نظرتان دیوانه، فاسد و بدکار میآیند، به یاد داشته باشید که شما هم از نظر آنها همینطور به نظر میرسید. با این وضع هر دو طرف ممکن است بر حق باشید، اما هر دو نمیتوانید بر خطا باشند.

برای کسانی که قدرت تخیل ذهنی قوی دارند، روش خوبی است که مباحثه ای را با شخصی که دیدگاه متفاوتی دارد در ذهن خود تصور کنند. این روش در مقایسه با گفتگوی رودررو یک فایده و تنها یک فایده دارد و آن این که در معرض همان محدودیتهای زمانی و مکانی قرار ندارد.

نسبت به عقایدی که خودستایی شما را ارضاء میکند، محتاط باشید.. همه ما، اهل هر جا که باشیم، متقاعد شده ایم که ملت ما برتر از سایر ملتهاست. ما با وجود دانستن این که هر ملتی محاسن و معایب خاص خودش را دارد، معیارهای ارزشیمان را به گونه ای تعریف میکنیم که ثابت کنیم ارزشهایمان مهمترین ارزشهای ممکن هستند و معایبمان تقریباً ناچیزند. دراینجا دوباره انسان معقول میپذیرد که با سوآلی روبروست که ظاهراً جواب درستی برای آن وجود ندارد. دشوارتر از آن، این است که بخواهیم مراقب خودستایی بشر به واسطه بشر بودنش باشیم.

"برتراند راسل"  

 

* این متن خلاصه شده یک مقاله در نصور و ترجمه ابراهیم اسکافی است.

ما ؟!

 

ما مخلوقات بی اهمیتی بر روی سیاره ای کوچک

                                           از یک خورشید متوسط                     

                                           در حومه های بیرونی

                                           یکی از یکصد میلیارد کهکشان هستیم ! 

از این رو به سختی می توان به خداوندی باور داشت

که چندان در فکر ما یا حتی متوجه وجود ما باشد !

 

استیون و . هاوکینگ

تاریخچه زمان

این داریوش ها

الف) تا حالا فکر کرده اید به جای واژه فلسفی یونانی το ον چه اصطلاحی را می توانید به کار ببرید؟ نه؟‌خوب من هم تا به حال فکر نکرده ام. اما عده معدودی در این مملکت وجود دارند که این برایشان مسأله ای بسیار مهم است. مثل استاد داریوش آشوری. این هم وبلاگش.

ب) راستش من آن موقع که با اساطیر زیاد حال می کردم، بعد از (خدایان) تصمیم گرفتم در باره (بت ها) مطالعه کنم و حتی موفق شدم در یک موزه در ارومیه به مدت ۳ ثانیه بتی را هم بپرستم! در همان زمانها در یک کتاب فروشی در کاشان برخورد کردم به جلد کتاب (بت های ذهنی و خاطره ازلی) نوشته داریوش شایگان:

بدیهی است که فی الفور خریدم و با شوق خواندم و هرچه بیشتر خواندم کمتر فهمیدم. کتاب مفهوم مورد علاقه من را توضیح می داد اما با آن بیان فلسفی، متأسفانه هنوز هم سوادم نرسیده که بتوانم آن را بفهمم. اگر کسی کتاب (اغراض ما بعد البت ذهنی و الخاطره الازلی) را پیدا کرد لطفاً به من خبر بدهد.

پ) این که من در این زمینه گاو مش حسنم تعجب ندارد. آنچه متعجبم می کند آن است که داریوش مهرجویی که دانش آموخته رشته فلسفه از دانشگاه UCLA کالیفرنیا است، فیلم سازی را از کجا یاد گرفته؟! یک چیزهایی انگار توی خون است. نه منصور؟

پی نوشت: عجب! دیروز ۸۰ نفر بازدید کننده داشتیم!