آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

غبار روبی کودکی !

گاهی خوابهایی به سراغ بشر می آید و مکان و یا آدم های ناپیدای خاک گرفته ای را از عمق خاطرات دور و فراموش شده ی آدمی بیرون می کشد که مات و مبهوت برجای می مانی . 

امروز یکی از این نوستالژی های خواب زده هم سری به ما زد . خواب را یادم نیست و ولی فردش را چرا . شاید چون سالهای بسیاری است که یادی از او از ذهن برنگذشته است به یادم ماند. 

عبور از میان کوچه های کودکی و نوجوانی ، میان خاک و گلوله و هیاهو ، سیگار بهمن کوپنی و طعم شیرین بستنی یخی (آلاسکا) ، شب های بمباران و آژیر قرمز و با کفش خوابیدن ، تیرکمان سیمی و آخرین گنجشکی که فرو افتاد ، فوتبال با توپ پلاستیکی دو لایه ، هفت سنگ و سک سک زانوی خراشیده و مدال های مسی ، شمارش هر صبح تعداد گل های پیچک (لاو لاو) صورتی و بنفش ، عطر نان گرم و چای شیرین ، قامت استوار پدر و دل ناگرانی های مادر ، صدای شقایق و کوچه بن بست داریوش و مرداب گوگوش ، یکشنبه شب ها تلویزیون و ورزش و مردم ، مجله کیهان ورزشی و دنیای ورزش با عکس های رنگی اش ، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و قصه های مجید و تیستو سبزانگشتی ، مشق های فراوان عید و طعم کاهو و سکنجین ، کلاس های 40 -50 نفری و شلنگ دست ناظم ، ... .  

روزگار تلخ و شیرین و هیجان زودتر بزرگ شدن و پاکی و سادگی که از دست می رفت . کاش بچه بودیم ! تکرار خواسته های عمر از دست رفته است . اگر باز برگردیم باز همین راه است ، همین دریغ و افسوس . 


 پانوشت : 

  • اسم این یکی از همراهان دوران کودکی مهدی برجی است ، نام اش را نوشتم شاید در این عصر تکنولوژی ببیند .  
  • راستی معادل فارسی برای این نوستالژی سراغ دارین . ذهن فرسوده من یاری نکرد .

گل پیچک

1990 هجری شمسی

- برادر بزرگ تصمیم گرفت دیگر سینما نباشد.

- واقعاً؟ مسخره می کنی؟ مگر می شود یک هنر را حذف کرد؟

- هنر؟ سینما برانگیزاننده امیال پست انسانی است.

- کدام امیال؟ نگاهی بکن به آن همه فیلم بزرگ تاریخ. تمام آن الهام بخشی ها. آیینه تمام قد بشریت.

- کدام تاریخ؟ کدام الهام بخشی؟ نگاه کن به آن همه همخوابی و خشونت. نگاه کن به کثافتی که به بشر می آموزاند.

- چرا آموزش؟ آیا جز این است که این خود بشر است؟ سینما تنها او را نشان می دهد، همانگونه که هست.

- در دین برادر بزرگ بشر جز این است. بشر تصویری از خداست.

- پس چگونه است که بشر در سرزمین برادر بزرگ در پست ترین حالت بشری به سر می برد؟

- به دلیل آن همه هنر کثیف که از پیش بر ما رسیده است. آیا آنکه به سینما می رود به خدای می اندیشد؟

- یعنی سینما کاملاً هیچ؟

- نه... همسر اجازه دارد برای همسر فیلم بسازد. مشروط به آنکه تنها او ببیند.

- هنر با عرضه شدن است که هنر است. هنری که کسی نبیند یا نشنود به چه کار می آید.

- این تصمیم خداست. او بشر را پست نمی خواهد.

- تصمیم خدا؟ یا برادر بزرگ؟

- برادر بزرگ نماینده خدا در زمین است.

- همین؟ سینما تمام؟

- همین... آه یک چیز دیگر... زنان از این پس اجازه بازی در تئاتر را ندارند.

- مطلقاً؟

- تنها استثنا این است که به تنهایی روی صحنه نروند. باید حداقل یک زن با او همراه باشد. هر حرکتی را دقیقاً مانند هم انجام بدهند.

- این دیگر چیست؟

- درست مثل همخوانی زنان در موسیقی. این همبازی زنان است در تئاتر.

- ....

- چه؟

- هیچ. 


نیچه

مذهب مردم را متقاعد کرده که:

مرد نامرئی در آسمان ها زندگی می کند که تمام

رفتارهای تو را زیر نظر دارد

لحظه به لحظه ی آن را

و این مرد نامرئی فهرستی دارد از تمام کارهایی که تو نباید

آن ها را انجام دهی و اگر

یکی از این کارها را انجام دهی او تو را به جایی می فرستد

که پر از آتش و دود و سوختن و شکنجه شدن و ناراحتی است و باید تا ابد در آن جا

زندگی کنی،

رنج بکشی،

بسوزی

و

فریاد

و

ناله کنی ...

ولی او تو را دوست دارد

فردریش نیچه

حقیقت و عدم خشونت

  • باید از گناه نفرت داشت نه از گناهکار . 
  • بسیار به جا و صحیح است که در برابر یک سیستم و دستگاه نادرست مقاومت شود و اساس آن مورد حمله قرار گیرد ، اما مقاومت کردن و حمله بردن به عامل این سیستم در حکم حمله کردن به نفس خویش است . 
  • منعی که از خارج تحمیل گردد به ندرت می تواند توفیق آمیز باشد اما موقعی که همین منع با اراده و از طرف خود شخص برقرار گردد مسلما نتایجی مفیدتر به بار می آورد . 
  • جدا عقیده دارم که آزادی که از راه خونریزی و فریب به دست آید ، آزادی نیست . 
  • بهتر است زندگی ما معرف ما باشد تا حرف ها و کلمات . 
  • من هیچ گناهی بزرگتر از این نمی شناسم که بی گناهان را به نام خدا زیر فشار قرار داد. 
  • در دنیا هیچ چیز نیست که آماده نباشم آنرا در راه وطنم فدا کنم جز دو چیز و فقط دو چیز و آن دو : حقیقت و عدم خشونت هستند . 
  • تاریخ به ما می آموزد آنان که حتی با مقاصد شریف از راه به کار بردن خشونت و زور متجاوزان حریصی را از میدان به در کرده اند به نوبه خویش دستخوش همان بیماری شکست یافتگان شده اند. 
  • به دست آوردن اسلحه اگر مستقیما از ترسو بود ناشی نشود تلویحاعنصری از ترس را دربردارد . 
  • نظریه عدم خشونت من هرگز نمی پذیرد که از مقابله با خطرات بگریزیم و عزیزان خود را بلادفاع رها کنیم . میان اعمال خشونت و گریز بزدلانه مسلما من خشونت را بر بزدلی ترجیح می دهم . 
  • به کار بردن نفرت در مقابل نفرت ، تنها موجب افزایش وسعت و عمق نفرت خواهد شد . 
  • "نقل از ماکس مولر :" تا وقتی کسانی هستند که حقیقت را باور ندارند دائما باید آنرا را تکرار کرد .  

 "مهاتما گاندی - همه مردم برابرند"

حضرت آقا غلط فرمودند !

نقل است در محفلی علمی در محضر یکی از علمای نجف فرعی فقهی مطرح می شود، طلاب و روحانیون بحث می کنند، در این میان روحانی جوانی از مریدان یکی از مراجع عالیقدر شیعه که با احترام تمام مراد خود را " حضرت آقا " خطاب می کرد،ورود به بحث کرده و می گوید : " حضرت آقا چنین می فرمایند ! " و عالم حاضر در مجلس بلا درنگ می گوید :" حضرت آقا غلط می فرماید ! " مرید- که " حضرت آقا " را می پرستید - بی هوش می شود! آب بر رویش می زنند و شانه هایش را می مالند تا به حال می آید، عالم از او می پرسد : نظر شما چه بود؟ مرید "حضرت آقا" می گوید: " نظر حضرت آقا چنین است" و عالم باز می گوید : " حضرت آقا غلط فرموده اند! " و مرید باز از حال می رود اما نه به آن شدت! او را به حال می آورند و برای بار سوم عالم می پرسد: چه فرمودید؟ و مرید آقا می گوید: " حضرت آقا چنین فرمودند!" و عالم ربانی برای بار سوم می گوید: " حضرت آقا غلط فرمودند ! " این بار روحانی جوان و مرید حضرت آقا از حال نمی رود و سرش را پایین می اندازد.عالم ربانی می فرماید : حال می توان به بحث و استدلال علمی پرداخت، آنگونه که شما " حضرت آقا " می گفتید، نه خود فکر می کردید و نه اجازه فکر به دیگران می دادید ، با یک جمله (" حضرت آقا " چنین فرمودند!) دهان همه را می بستید و مانع جریان و سریان فکر و اندیشه بودید، حال می توانید بدون تعصب، نظر خود و مراد خود را بیان کنید و نقد مخالف را بشنوید.

"دکتر مهدی خزعلی"

زبان مادری

امروز (88/12/2)  با روز جهانی زبان مادری همزمان است. می خواستم مطلبی به زبان کردی با لهجه مردمان کرمانشاه بنویسم . فهمیدم که در کمال تاسف هیچ گونه آشنایی با نوشتن به این زبان ندارم ، و افسوس می خورم که چرا در زمان دانش آموزی به ما در کنار آموزش زبان فارسی چند ساعتی در هفته ، زبان مادری امان را آموزش ندادند . تا هم اکنون همچو منی از نوشتن متنی ساده به زبان مادری ام ، اولین زبانی که یاد گرفتم و فرهنگ و آداب من به این زبان و با حرف زدن با آن بزرگ شده ام ، دربمانم و بسیاری از کلمات آن برایم مهجور و غیر قابل استفاده شده باشد و جایگزینی از زبان دیگری پیدا کرده باشد . 

صد البته من به ایرانی بودنم و زبان پارسی افتخار می کنم و اول ایرانی ام و سپس یک کرد ، اما نباید زبان کردی (یا دیگران زبان ها و لهجه های محلی خودشان )را که قرابت زیادی با زبان پارسی اصیل دارد فراموش کنیم . به امید روزی که در هر گوشه ایران ما ، زبان ها و لهجه های گوناگون آموزش و بازآوری شوند تا مبادا روزی که به فراموشی سپرده شوند .


* اگر منبعی برای آموزش زبان کردی داشتین در خدمتیم . بعد سی و اندی سال بد نیست زبان مادری  را از نو یاد بیگیریم .