آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

پرسه

 

آنی که یک صدا ٬ به زمان نعره می زنیم

در کارگاه کوزه گری پرسه می زنیم !

وان روزگار خوش آشنا چه شد ؟

همچون غریبه ها به جهان دخمه می زنیم !

ماییم آن قبیله خوشبخت پرغرور ؟

کاینک به هر عجوزه ناپاک سجده می زنیم ؟!

دوران فخر و غرور یلان گذشت ...

با هر نسیم نیم شبی سکته می زنیم !

فردا نیامده ٬ روی خدا سیاه ٬ باری

نشسته به صبر فلک طعنه می زنیم !

دشمن درون خانه به یغما برد نفس

با ناله ها به تنش زخمه می زنیم !

گو توبه کن ! همه خامش ! همه نجیب !

 در خلوت خیانت خود پرسه می زنیم ...

 

الف . همیشه غایب