آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

آتش جام

ادبیات ، اجتماعی ، فلسفی

کاش آسمان هوای اش ابری باشد ..



خشک خشک ام مثل کویر .. مثل خاک اینجا ..

کاش آسمان هم به مانند من دلگیر باشد هوای اش ابری شود . کاش دلش سودای گریه به سر داشته باشد . دلتنگ باران ام .. دلتنگ خیس شدن .. دلتنگ قدم زدن زیر شرشر باران .. دلتنگ صدای ناله های ناودان ..

کاش آسمان هوای اش ابری باشد .. 

شاید ...


.. باور می کنید این جا در این شبه جزیره، مه حتا اتاق مرا هم پر کرده است و اگر همین طور غلیظ

بشود، من دیگر تو را در قاب عکس کوچک روی میزم نخواهم دید؟ شاید در مه گم بشوم.


از "پیراهن گمشده هِدا گابلر"، نوشته اصغر عبداللهی نقل از وبلاگ راز سر به مهر

پیشرفت

سال ۸۸ : رأی من کو ؟

سال 89 : نان من کو ؟

سال 90 : قبر من کو ؟

درد واره ها ...

دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم

دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است

دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه ی شناسنامه هایشان
درد می کند

من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده ی سرودنم
درد می کند                                                                                   "قیصر امین پور"

ادامه مطلب ...

مام میهن

خوب دیگه حالا وقتشه بعد از پاسداشت فرهنگ آریایی فکری برای بقیه اجداد هخامنشی، یونانی، زرتشتی، مزدکی، عربی، اموی، عباسی، طاهری، علوی، ترکی، مغولی، سربداری، تیموری، عثمانی، صفوی، لری، قاجاری، انگلیسی، پرتغالی، روسی، آمریکایی مون هم بکنیم. بالاخره اونا هم حق پدری بر ما دارند. 

پنجره



نه باران و بهار

نه سپیدی بی انتهای زمستان.

شاید

       ترمز شدید اتومبیلی

                        ما را کنار پنجره بیاورد!